- شکوخه(شِ / شُ خَ / خِ)
لغزش. (ناظم الاطباء). عثرت. زلت. سقط. (یادداشت مؤلف) ، عثرت زبان. (یادداشت مؤلف) ، لغزش قلم. عثرت قلم. طغیان قلم. (یادداشت مؤلف) ، سقوط. افتادگی. (ناظم الاطباء). سکندری. سکندری خوردن. (یادداشت مؤلف)
معنی شکوخه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفۀ هلو و زردآلو، کنایه از قی، استفراغ
ترس و بیم، هراس و خوف، ترس ناشی از عظمت و جلال حریف و طرف مقابل شان و شوکت و حشمت و بزرگی و جاه و جلال
غنچه، نوگل، استفراغ، تهوع، قی، هراش
