جدول جو
جدول جو

معنی شکوثی - جستجوی لغت در جدول جو

شکوثی
(شَ ثا)
شکوثاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج). گیاهی است که بر درخت رود بی بیخ. (منتهی الارب). رجوع به شکوثاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
دهی از بخش ایذۀ شهرستان اهواز. سکنۀ آن 104 تن. آب از چاه و قنات. محصول عمده آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در سواد عراق در خاک بابل و مشهد ابراهیم خلیل (ع) در همین جاست. (از معجم البلدان). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(ثا)
نهری است در عراق و گویند نخستین نهری است که کنده و از رود خانه فرات منشعب شده است. (از معجم البلدان)
منزلی است مخصوص عبدالدار در مکه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ وا)
گله. شکوه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گله. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث). گله مندی. گله گزاری. شکایت. اشتکاء. شکوه. تشکی. مست. رفعقصه. رفع دعوی. گزرش. (یادداشت مؤلف) :
نی نی از بخت شکرها دارم
چند شکوی که شوک بی ثمراست.
خاقانی.
آهی از سر شکوی به اغراق چنان برکشد که از آن هر دیده گریان و هر اشک ناروان روان گردد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 444).
چون بریده شد برای حلق دست
مرد زاهدرا در شکوی ببست.
مولوی.
، بیماری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَلْ لُ)
شکاه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گله کردن. (آنندراج) (غیاث) (المصادر زوزنی) (دهار) ، نالیدن. زاریدن. بنالیدن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شکاه و شکایه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشوثی
تصویر کشوثی
افتیمون. یا کشوث رومی. افسنتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوی
تصویر شکوی
گله و شکوه، شکایت، رفع قصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوی
تصویر شکوی
((شَ))
شکایت
فرهنگ فارسی معین