جدول جو
جدول جو

معنی شکل - جستجوی لغت در جدول جو

شکل
ریخت، نگاره، آرایه
تصویری از شکل
تصویر شکل
فرهنگ واژه فارسی سره
شکل
مانند، سیرت و صورت چیزی، نظیر چهره و صورت و روی و سیما
تصویری از شکل
تصویر شکل
فرهنگ لغت هوشیار
شکل
مثل، مانند، شبیه، نظیر، صورت کسی یا چیزی، چهره، صورت، حالت، وضع
در علم عروض اجتماع خبن و کف، چنان که از مستفعلن حرف دوم و هفتم را ساقط کنند و متفعل بماند و مفاعل به جایش بیاورند، قرار دادن اعراب و حرکت در کلمات
تصویری از شکل
تصویر شکل
فرهنگ فارسی عمید
شکل
((شَ))
پوشیده شدن امری
تصویری از شکل
تصویر شکل
فرهنگ فارسی معین
شکل
((شَ یا ش))
صورت، چهره، پیکر، نظیر، مانند، حالت، وضع، کیفیت، ترکیب و ساختار بیرونی چیزی
تصویری از شکل
تصویر شکل
فرهنگ فارسی معین
شکل
Figure
تصویری از شکل
تصویر شکل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شکل
фигура
دیکشنری فارسی به روسی
شکل
Figur
دیکشنری فارسی به آلمانی
شکل
фігура
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شکل
figura
دیکشنری فارسی به لهستانی
شکل
形状
دیکشنری فارسی به چینی
شکل
figura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شکل
figura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شکل
figura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شکل
figure
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شکل
figuur
دیکشنری فارسی به هلندی
شکل
रूप
دیکشنری فارسی به هندی
شکل
bentuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شکل
شكلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
شکل
모양
دیکشنری فارسی به کره ای
شکل
דמות
دیکشنری فارسی به عبری
شکل
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شکل
şekil
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شکل
sura
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شکل
รูป
دیکشنری فارسی به تایلندی
شکل
আকার
دیکشنری فارسی به بنگالی
شکل
شکل
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نازنین پر ناز زن همانندی همتاشی قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ، قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکلک
تصویر شکلک
اداء، دهن کجی، مسخره کردن ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
نیاز، چشم سرخ و سپید، سپید سرین گوسپند، فرانسوی خرمکه گونه ای شیرینی خوردنی یا شیرابه نوشیدنی از شیر و شکر و خرمک (کاکائو) نوعی شیرینی که با شیر و شکر و کاکائو ساخته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکلک
تصویر شکلک
تغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن
شکلک درآوردن: ادا درآوردن با اعضای صورت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکله
تصویر شکله
((ش لَ یا لِ))
یک برش یا قاچ از هندوانه و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکلک
تصویر شکلک
((ش لَ))
ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو
شکلک درآوردن: ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن
فرهنگ فارسی معین
تکۀ لباس یا پارچه که به میخ یا شاخ درخت یا جای دیگر گیر کند و پاره شود، تکۀ کوچکی از خربزه یا هندوانه که با کارد می برند
فرهنگ فارسی عمید
ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند حیله و تزویر حیله و تزویر
فرهنگ لغت هوشیار