- شکل
- ریخت، نگاره، آرایه
معنی شکل - جستجوی لغت در جدول جو
- شکل
- مانند، سیرت و صورت چیزی، نظیر چهره و صورت و روی و سیما
- شکل
- مثل، مانند، شبیه، نظیر، صورت کسی یا چیزی، چهره، صورت، حالت، وضع
در علم عروض اجتماع خبن و کف، چنان که از مستفعلن حرف دوم و هفتم را ساقط کنند و متفعل بماند و مفاعل به جایش بیاورند، قرار دادن اعراب و حرکت در کلمات
- شکل ((شَ))
- پوشیده شدن امری
- شکل ((شَ یا ش))
- صورت، چهره، پیکر، نظیر، مانند، حالت، وضع، کیفیت، ترکیب و ساختار بیرونی چیزی
- شکل
- Figure
- شکل
- фигура
- شکل
- Figur
- شکل
- фігура
- شکل
- figura
- شکل
- figura
- شکل
- figura
- شکل
- figura
- شکل
- figure
- شکل
- figuur
- شکل
- bentuk
- شکل
- شكلٌ
- شکل
- דמות
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نازنین پر ناز زن همانندی همتاشی قطعه ای که از هندوانه و خربزه و مانند آن با کارد برند قاچ، قطعه ای از لباس و پارچه که به میخ یا جای دیگر بند شود و پاره گردد
اداء، دهن کجی، مسخره کردن ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو
نیاز، چشم سرخ و سپید، سپید سرین گوسپند، فرانسوی خرمکه گونه ای شیرینی خوردنی یا شیرابه نوشیدنی از شیر و شکر و خرمک (کاکائو) نوعی شیرینی که با شیر و شکر و کاکائو ساخته می شود
تغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن
شکلک درآوردن: ادا درآوردن با اعضای صورت
شکلک درآوردن: ادا درآوردن با اعضای صورت
((ش لَ))
فرهنگ فارسی معین
ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو
شکلک درآوردن: ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن
شکلک درآوردن: ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن
تکۀ لباس یا پارچه که به میخ یا شاخ درخت یا جای دیگر گیر کند و پاره شود، تکۀ کوچکی از خربزه یا هندوانه که با کارد می برند
ریسمانی که بر زانوی شتر بندند تا فرار نکند حیله و تزویر حیله و تزویر