دهی است از دهستان گرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش. سکنۀ آن 1053 تن. آب از رودخانه گرگانرود است. ده کوچک جام کوه جزء این ده منظور شده است. محصول عمده غلات، لبنیات، پشم و عسل میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان گرگانرود بخش مرکزی شهرستان طوالش. سکنۀ آن 1053 تن. آب از رودخانه گرگانرود است. ده کوچک جام کوه جزء این ده منظور شده است. محصول عمده غلات، لبنیات، پشم و عسل میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
شیره و صمغی که از گیاهی که در کوه های البرز و خراسان می روید تراوش می کند، طعمش شیرین و دارای قند و نشاسته و سقز است. در طب به عنوان ملین و مسهل به کار می رود. ۱۵ تا ۶۰ گرم آن را در آب یا شیر حل می کنند و می خورند. در تقویت معده و کبد و رفع سرفه و تب نیز نافع است، شیر خشک، شیر خاشاک
شیره و صمغی که از گیاهی که در کوه های البرز و خراسان می روید تراوش می کند، طعمش شیرین و دارای قند و نشاسته و سقز است. در طب به عنوان ملین و مسهل به کار می رود. ۱۵ تا ۶۰ گرم آن را در آب یا شیر حل می کنند و می خورند. در تقویت معده و کبد و رفع سرفه و تب نیز نافع است، شیر خشک، شیر خاشاک
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت واقع در 9هزارگزی شمال رشت با 259 تن جمعیت. آب آن از خمام رود و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت واقع در 9هزارگزی شمال رشت با 259 تن جمعیت. آب آن از خمام رود و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
شیره ای که از بعضی اشجار تراوش می کند و مسهل آرام و نیکوییست در اطفال. (ناظم الاطباء) (از غیاث). نباتیست طبی، از گیاهی که در کوه البرز و خراسان فراوان است به دست آید، نام طل است که بر سیه چوب افتد، و معرب آن شیرخشک است. (یادداشت مؤلف). اسم صمغ بعضی از اشجار بلاد هرات است وبهترین نوع آن سفید و شیرین و حبه های بزرگ است و استعمال دارویی دارد و برای تقویت باه و جگر و معده و دفع سرفه و تبهایی که از موارد رقیقه باشد نافع است و مسهل اخلاط رقیقه است ولی برای صاحبان قولنج مضر است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). این ’من’ را در هرات از درختچۀ کاروانکش در ایران از درختچۀ دیگری به نام شیرخشت گیرند. (یادداشت مؤلف). شبنمی است که بر نوعی از درخت نشیند و آنرا گرفته در دواها بکار برند و مایل به شیرینی است، و بعضی گفته اند صمغی است که از درخت مخصوص گیرند، و حق آن است که در کوهستان هرات درختی است که آنرا کشیرو خوانند، و هم درختی است که آنرا کبیرو خوانند صمغی که از درخت کشیرو حاصل آید، پس از حذف کاف تازی و واو آنرا شیرخشت خوانند و آنچه از درخت کبیرو گیرند بعد از حذف کاف و واو از لفظ کبیرو آنرا بیرخشت نامند و عوام ’ر’ را به ’د’ بدل نموده بیدخشت گویند. و در بعضی کتب طبیه آمده که خوشت به معنی مطلق صمغ بود پس شیرخشت به معنی صمغ شیرمانند بود بواسطۀ سفیدی آن، و گفته اند خشت مرادف است با خشک و مؤید آن است که تازیان این دوا را لبن الجامد خوانند. (از انجمن آرا) (از آنندراج). ماده ای است که از ترکیب قندهای مختلف درست شده و درنتیجۀ خراش وارد بر پوست برخی گیاهان از قبیل کاروان کش به دست می آید. از لحاظ ترکیب شیمیایی جزء من ها محسوب می شود و درتداوی به جهت لینت یا به جای مسهل بکار می رود و چون طعمی مطبوع و شیرین دارد مورد توجه است. بهترین نوع آن شیرخشت خراسان و هرات است. در دیگر نقاط ایران نیز از گیاه گپ شیر، شیرخشت به دست می آورند به همین جهت آنرا به نام شیرخشت نیز نامیده اند. شیرخشک. شیرخاشاک. (از فرهنگ فارسی معین) : از او (شهر هری) کرباس و شیرخشت و دوشاب خیزد. (حدود العالم). گر مزاج تو بود سخت و درشت بامدادی چند می خور شیرخشت. یوسفی طبیب (از انجمن آرا). - امثال: شیرخشت می گیرند، ابرهای سفید بریده بریده در هوا پیدا شده است. (امثال و حکم دهخدا). - شیرخشت شهری، شیرخشتی است که از گیاه گپ شیر گرفته می شودو مرغوبیت شیرخشت هراتی را ندارد. (فرهنگ فارسی معین). - شیرخشت هراتی، شیرخشتی است که از گیاه کاروان کش بدست آید وبهترین نوع شیرخشت است. (فرهنگ فارسی معین). - شیرخشتی مزاج، نظرباز. (از امثال و حکم دهخدا). - ، آنکه با همه کس تواند زیست. (امثال و حکم دهخدا). - طبع شیرخشتی داشتن، با همه کس زیستن توانستن. (امثال وحکم دهخدا). - ، در تداول عامه، متمایل به جنس نرینه بودن مرد. - مثل شیرخشت، بدنی سرد بعد از بریدن تب. (امثال و حکم دهخدا). ، نام درختی که در ایران من شیرخشت از آن گیرند. گونه ای از گپ شیر است که در مناطق خشک کوهستانی جنگلهای مرتفع شمالی ایران یافت می شود. در قوشخانه و هزاربند در ارتفاع 2400 گزی دیده شده است و آنرا گپ شیر، گوژدون چو، سیاه چوب، ارقی، ایرقی، چالقه، بجا، کرچوب، خرپنو، وجل، شویر، آره جورد، زبان گنجشک، ون و اراغی نیز گویند. (یادداشت مؤلف). سه گونۀ آن در جنگلهای شمال و ارسباران یافت می شود و فارسی زبانان شیرخشت و ترک زبانان ارقی یا ایرقی می نامند، در کتول کرچوب، در پل زنگوله خرپنو، در آمل و کجور وجل و در ارسباران چالقه خوانده می شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 278)، قسمی از نان. (از ناظم الاطباء)
شیره ای که از بعضی اشجار تراوش می کند و مسهل آرام و نیکوییست در اطفال. (ناظم الاطباء) (از غیاث). نباتیست طبی، از گیاهی که در کوه البرز و خراسان فراوان است به دست آید، نام طل است که بر سیه چوب افتد، و معرب آن شیرخشک است. (یادداشت مؤلف). اسم صمغ بعضی از اشجار بلاد هرات است وبهترین نوع آن سفید و شیرین و حبه های بزرگ است و استعمال دارویی دارد و برای تقویت باه و جگر و معده و دفع سرفه و تبهایی که از موارد رقیقه باشد نافع است و مسهل اخلاط رقیقه است ولی برای صاحبان قولنج مضر است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). این ’من’ را در هرات از درختچۀ کاروانکش در ایران از درختچۀ دیگری به نام شیرخشت گیرند. (یادداشت مؤلف). شبنمی است که بر نوعی از درخت نشیند و آنرا گرفته در دواها بکار برند و مایل به شیرینی است، و بعضی گفته اند صمغی است که از درخت مخصوص گیرند، و حق آن است که در کوهستان هرات درختی است که آنرا کشیرو خوانند، و هم درختی است که آنرا کبیرو خوانند صمغی که از درخت کشیرو حاصل آید، پس از حذف کاف تازی و واو آنرا شیرخشت خوانند و آنچه از درخت کبیرو گیرند بعد از حذف کاف و واو از لفظ کبیرو آنرا بیرخشت نامند و عوام ’ر’ را به ’د’ بدل نموده بیدخشت گویند. و در بعضی کتب طبیه آمده که خوشت به معنی مطلق صمغ بود پس شیرخشت به معنی صمغ شیرمانند بود بواسطۀ سفیدی آن، و گفته اند خشت مرادف است با خشک و مؤید آن است که تازیان این دوا را لبن الجامد خوانند. (از انجمن آرا) (از آنندراج). ماده ای است که از ترکیب قندهای مختلف درست شده و درنتیجۀ خراش وارد بر پوست برخی گیاهان از قبیل کاروان کش به دست می آید. از لحاظ ترکیب شیمیایی جزء من ها محسوب می شود و درتداوی به جهت لینت یا به جای مسهل بکار می رود و چون طعمی مطبوع و شیرین دارد مورد توجه است. بهترین نوع آن شیرخشت خراسان و هرات است. در دیگر نقاط ایران نیز از گیاه گپ شیر، شیرخشت به دست می آورند به همین جهت آنرا به نام شیرخشت نیز نامیده اند. شیرخشک. شیرخاشاک. (از فرهنگ فارسی معین) : از او (شهر هری) کرباس و شیرخشت و دوشاب خیزد. (حدود العالم). گر مزاج تو بود سخت و درشت بامدادی چند می خور شیرخشت. یوسفی طبیب (از انجمن آرا). - امثال: شیرخشت می گیرند، ابرهای سفید بریده بریده در هوا پیدا شده است. (امثال و حکم دهخدا). - شیرخشت شهری، شیرخشتی است که از گیاه گپ شیر گرفته می شودو مرغوبیت شیرخشت هراتی را ندارد. (فرهنگ فارسی معین). - شیرخشت هراتی، شیرخشتی است که از گیاه کاروان کش بدست آید وبهترین نوع شیرخشت است. (فرهنگ فارسی معین). - شیرخشتی مزاج، نظرباز. (از امثال و حکم دهخدا). - ، آنکه با همه کس تواند زیست. (امثال و حکم دهخدا). - طبع شیرخشتی داشتن، با همه کس زیستن توانستن. (امثال وحکم دهخدا). - ، در تداول عامه، متمایل به جنس نرینه بودن مرد. - مثل شیرخشت، بدنی سرد بعد از بریدن تب. (امثال و حکم دهخدا). ، نام درختی که در ایران من شیرخشت از آن گیرند. گونه ای از گپ شیر است که در مناطق خشک کوهستانی جنگلهای مرتفع شمالی ایران یافت می شود. در قوشخانه و هزاربند در ارتفاع 2400 گزی دیده شده است و آنرا گپ شیر، گوژدون چو، سیاه چوب، ارقی، ایرقی، چالقه، بجا، کرچوب، خرپنو، وجل، شویر، آره جورد، زبان گنجشک، ون و اراغی نیز گویند. (یادداشت مؤلف). سه گونۀ آن در جنگلهای شمال و ارسباران یافت می شود و فارسی زبانان شیرخشت و ترک زبانان ارقی یا ایرقی می نامند، در کتول کرچوب، در پل زنگوله خرپنو، در آمل و کجور وجل و در ارسباران چالقه خوانده می شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 278)، قسمی از نان. (از ناظم الاطباء)
شکردهان. شیرین دهن. که دهانی شیرین چون شکر دارد. (یادداشت مؤلف) : خوش بود عیش با شکردهنی ارغوان روی یاسمن بدنی. سعدی. ، شیرین سخن. شکردهان. شیرین گفتار. (یادداشت مؤلف) : سرو بلند بین که چه رفتار میکند شوخ شکردهن که چه گفتار میکند. سعدی. دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب. سعدی. و رجوع به شکردهان شود
شکردهان. شیرین دهن. که دهانی شیرین چون شکر دارد. (یادداشت مؤلف) : خوش بود عیش با شکردهنی ارغوان روی یاسمن بدنی. سعدی. ، شیرین سخن. شکردهان. شیرین گفتار. (یادداشت مؤلف) : سرو بلند بین که چه رفتار میکند شوخ شکردهن که چه گفتار میکند. سعدی. دعات گفتم و دشنام اگر دهی سهل است که با شکردهنان خوش بود سؤال و جواب. سعدی. و رجوع به شکردهان شود
چاروایی سرکش و نافرمان که اگر در زیر بار کشند، بار را بیندازد و اطلاق آن بر چنین آدمی مجاز است. (بهار عجم) (آنندراج) ، ستیزه جو و جنگجو و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء) : شوربخت و شورچشم و شورپشتی ای رقیب این چنین گیرد نمک آن را که نشناسد نمک. محسن تأثیر
چاروایی سرکش و نافرمان که اگر در زیر بار کشند، بار را بیندازد و اطلاق آن بر چنین آدمی مجاز است. (بهار عجم) (آنندراج) ، ستیزه جو و جنگجو و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء) : شوربخت و شورچشم و شورپشتی ای رقیب این چنین گیرد نمک آن را که نشناسد نمک. محسن تأثیر
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. سکنۀ آن 482 تن. محصول عمده غلات است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنان از طایفۀ حمید هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. سکنۀ آن 482 تن. محصول عمده غلات است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنان از طایفۀ حمید هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل با 140 تن سکنه. آب آن از رود خانه هراز. محصول آن برنج، غلات، پنبه، کنف و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان هزارپی بخش مرکزی شهرستان آمل با 140 تن سکنه. آب آن از رود خانه هراز. محصول آن برنج، غلات، پنبه، کنف و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
همان زرتشت است که زردشت باشد. (برهان قاطع). بجای نام زرتشت آمده است. (لغات شاهنامه تألیف دکتر شفق ص 152) : اگر شاه باشم و گر زاردشت نهالین ز خاکست و بالین ز خشت. فردوسی. رجوع به زارتشت و زرتشت و زاردهشت و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 62 شود
همان زرتشت است که زردشت باشد. (برهان قاطع). بجای نام زرتشت آمده است. (لغات شاهنامه تألیف دکتر شفق ص 152) : اگر شاه باشم و گر زاردشت نهالین ز خاکست و بالین ز خشت. فردوسی. رجوع به زارتشت و زرتشت و زاردهشت و مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی ص 62 شود
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. کوهستانی است و 225 تن سکنه دارد. مسجدی دارد که در زمان نایب السلطنه عباس میرزا بنا شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. کوهستانی است و 225 تن سکنه دارد. مسجدی دارد که در زمان نایب السلطنه عباس میرزا بنا شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شیره و صمغی است که از گیاهی در کوه های البرز و خراسان می روید تراوش می کند، طعمش شیرین و دارای قند و نشاسته و سقز است، در طب به عنوان ملین و مسهل به کار می رود
شیره و صمغی است که از گیاهی در کوه های البرز و خراسان می روید تراوش می کند، طعمش شیرین و دارای قند و نشاسته و سقز است، در طب به عنوان ملین و مسهل به کار می رود