دلو کرب بسته. (آنندراج) (از منتهی الارب) : دلو مکربه، دولی که به دستۀ آن ریسمانی بسته و طناب بزرگ آبکشی را بدان می بندند تا نپوسد و تباه نگردد. (ناظم الاطباء)
دلو کرب بسته. (آنندراج) (از منتهی الارب) : دلو مکربه، دولی که به دستۀ آن ریسمانی بسته و طناب بزرگ آبکشی را بدان می بندند تا نپوسد و تباه نگردد. (ناظم الاطباء)
پای خود را بر پای حریف پیچیده بر زمین افکندن او را، چنانکه در بند کشتی گیری معمول است. (ناظم الاطباء) (از نشوءاللغه ص 19). پای در پس پای افکندن. (از مهذب الاسماء). مصدر شغربیه. (از منتهی الارب). شغزبه. و رجوع به شغزبه و شغربیه شود
پای خود را بر پای حریف پیچیده بر زمین افکندن او را، چنانکه در بند کشتی گیری معمول است. (ناظم الاطباء) (از نشوءاللغه ص 19). پای در پس پای افکندن. (از مهذب الاسماء). مصدر شغربیه. (از منتهی الارب). شغزبه. و رجوع به شغزبه و شغربیه شود
نام گاوی است که به تزویر شغالی که به دمنه موسوم است فریفته شد و با شیر جنگ کرد و کشته شدو این حکایتی است در کتاب کلیله و دمنه. (برهان). صحیح آن شنزبه است و شتربه مصحف آن است. (از انجمن آرا) (آنندراج). به اصطلاح کتاب کلیله و دمنه نام گاوی که به مکر و حیلۀ دمنه با شیر جنگ کرد و کشته شد و آن را شنزبه نیز گویند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ رشیدی ’شنزبه’ (پس از شین نون و زا) آمده و گوید: ’بعضی به ضم شین و سکون تای قرشت و فتح رای مهمله خوانده اند و آن غلط است چنانکه از نسخ صحیحۀ کلیله و دمنه معلوم شده’. و در فرهنگ نظام نیز به ’شنزبه’ ضبط شده و شرحی پیرامون تصحیف کلمه آورده است. رجوع به شنزبه شود: با وی (برادر بزرگتر) دو گاو بود یکی را شتربه نام و دیگری را هندبه. (کلیله و دمنه). ایام دمنه طبع و مرا طالع است اسد من پای در گل از غم و حسرت چو شتربه. خاقانی. نخستین گفت کز خود برحذر باش چو گاو شتربه زان شیر جماش. نظامی. بگو تا بیاید به خونم برون به تزویر چون دمنه بر شتربه. نزاری قهستانی
نام گاوی است که به تزویر شغالی که به دمنه موسوم است فریفته شد و با شیر جنگ کرد و کشته شدو این حکایتی است در کتاب کلیله و دمنه. (برهان). صحیح آن شنزبه است و شتربه مصحف آن است. (از انجمن آرا) (آنندراج). به اصطلاح کتاب کلیله و دمنه نام گاوی که به مکر و حیلۀ دمنه با شیر جنگ کرد و کشته شد و آن را شنزبه نیز گویند. (ناظم الاطباء). در فرهنگ رشیدی ’شنزبه’ (پس از شین نون و زا) آمده و گوید: ’بعضی به ضم شین و سکون تای قرشت و فتح رای مهمله خوانده اند و آن غلط است چنانکه از نسخ صحیحۀ کلیله و دمنه معلوم شده’. و در فرهنگ نظام نیز به ’شنزبه’ ضبط شده و شرحی پیرامون تصحیف کلمه آورده است. رجوع به شنزبه شود: با وی (برادر بزرگتر) دو گاو بود یکی را شتربه نام و دیگری را هندبه. (کلیله و دمنه). ایام دمنه طبع و مرا طالع است اسد من پای در گل از غم و حسرت چو شتربه. خاقانی. نخستین گفت کز خود برحذر باش چو گاو شتربه زان شیر جماش. نظامی. بگو تا بیاید به خونم برون به تزویر چون دمنه بر شتربه. نزاری قهستانی
شکنبه. معده حیوانات خصوص-اً حیوانات علفخوار. (ناظم الاطباء). معده ستور. کرش. معده در غیر انسان. (یادداشت مؤلف). یکی از دو خانه زیرین دل. (لغات فرهنگستان). اشکمبه. اشکنبه. سیرابی. جانوران علفخوار (گاو، گوساله، گوسفند و غیره) که محل ذخیرۀ علف در موقع چریدن آنها است. این قسمت در حقیقت اولین بخش معده نشخوارکنندگان است که در حکم کیسه ای حجیم برای ذخیره است. سیرابی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مترادفات کلمه شود. - مثل شکمبه، پارچۀ سست بافته شده. (امثال و حکم دهخدا). ، شکم. بطن. (ناظم الاطباء)
شکنبه. معده حیوانات خصوص-اً حیوانات علفخوار. (ناظم الاطباء). معده ستور. کرش. معده در غیر انسان. (یادداشت مؤلف). یکی از دو خانه زیرین دل. (لغات فرهنگستان). اشکمبه. اشکنبه. سیرابی. جانوران علفخوار (گاو، گوساله، گوسفند و غیره) که محل ذخیرۀ علف در موقع چریدن آنها است. این قسمت در حقیقت اولین بخش معده نشخوارکنندگان است که در حکم کیسه ای حجیم برای ذخیره است. سیرابی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مترادفات کلمه شود. - مثل شکمبه، پارچۀ سست بافته شده. (امثال و حکم دهخدا). ، شکم. بطن. (ناظم الاطباء)
جمع واژۀ کرابه. (منتهی الارب). جمع واژۀ کرابه. گویی با حذف الف بدین صورت جمع بسته شده است زیرا جمع فعاله افعله نمی آید. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ کرابه و کرابه. (ناظم الاطباء). رجوع به کرابه شود
جَمعِ واژۀ کُرابَه. (منتهی الارب). جَمعِ واژۀ کرابه. گویی با حذف الف بدین صورت جمع بسته شده است زیرا جمع فعاله افعله نمی آید. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ کُرابه و کِرابه. (ناظم الاطباء). رجوع به کرابه شود
چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است. ج، کرب. (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است. (ناظم الاطباء)
چوب خانه که در آن سر ستون خانه درکنند. (منتهی الارب). مغاکچه ای که سر ستون خانه در آن است. ج، کَرب. (از اقرب الموارد). مغاکچه ای که در سرچوب دیرک خانه است. (ناظم الاطباء)
بازگشت شتران از چراگاه بهاری. (ناظم الاطباء) ، وقت پرشیر شدن ستور از گیاه ربیع، یا عام است. (از منتهی الارب) (آنندراج). پر شدن پستان از شیر، گویند: هذا زمن الشکریه، اذا حفلت الابل من الربیع، اکنون هنگام پر شدن پستان از شیر است، وقتی که شتر از چراگاه برگردد. (از اقرب الموارد)
بازگشت شتران از چراگاه بهاری. (ناظم الاطباء) ، وقت پرشیر شدن ستور از گیاه ربیع، یا عام است. (از منتهی الارب) (آنندراج). پر شدن پستان از شیر، گویند: هذا زمن الشکریه، اذا حفلت الابل من الربیع، اکنون هنگام پر شدن پستان از شیر است، وقتی که شتر از چراگاه برگردد. (از اقرب الموارد)
شکمبه. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). کده. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی مؤلف). دره. کرش. جبجبه. اشکنبه. سیراب. سیرابی. سختو. معده (و آن در ستور نشخوارکننده است چون معده در انسان). (یادداشت مؤلف) : رودگانی و شکنبه و معده این همه عصب است و سخت دیرگوار. (الابنیه عن حقائق الادویه). رجوع به شکمبه شود. - شکنبه بر سر کسی کردن یا کشیدن، نوعی از تعذیب و سیاست است. (از آنندراج) : شکنبه طبل سان بر سر کنندش دو دسته چوبها بر سر زنندش. ابوطالب کلیم (از آنندراج). - شکنبه پز، رواث. سیرابی فروش. (یادداشت مؤلف). - شکنبه وا، نوعی غذا که از شکمبه سازند. آش شکمبه. سیرابی: شیخ گفت: اکنون این را به مطبخی باید داد تا شکمبه وایی پزد. (اسرارالتوحید ص 161)
شکمبه. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف). کده. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی مؤلف). دره. کرش. جبجبه. اشکنبه. سیراب. سیرابی. سختو. معده (و آن در ستور نشخوارکننده است چون معده در انسان). (یادداشت مؤلف) : رودگانی و شکنبه و معده این همه عصب است و سخت دیرگوار. (الابنیه عن حقائق الادویه). رجوع به شکمبه شود. - شکنبه بر سر کسی کردن یا کشیدن، نوعی از تعذیب و سیاست است. (از آنندراج) : شکنبه طبل سان بر سر کنندش دو دسته چوبها بر سر زنندش. ابوطالب کلیم (از آنندراج). - شکنبه پز، رواث. سیرابی فروش. (یادداشت مؤلف). - شکنبه وا، نوعی غذا که از شکمبه سازند. آش شکمبه. سیرابی: شیخ گفت: اکنون این را به مطبخی باید داد تا شکمبه وایی پزد. (اسرارالتوحید ص 161)
سیرابی جانوران علفخوار (گوسفند گاو گوساله و غیره) که محل ذخیره علف در موقع چریدن آنهاست. این قسمت در حقیقت اولین بخش معده نشخوار کنندگان است که در حکم کیسه ای حجیم برای ذخیره است سیرابی
سیرابی جانوران علفخوار (گوسفند گاو گوساله و غیره) که محل ذخیره علف در موقع چریدن آنهاست. این قسمت در حقیقت اولین بخش معده نشخوار کنندگان است که در حکم کیسه ای حجیم برای ذخیره است سیرابی