دهی است از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری. سکنه 485 تن. آب آن از رودخانه تجن و چشمه است. محصول عمده برنج، غلات، پنبه، عسل و اقسام میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری. سکنه 485 تن. آب آن از رودخانه تجن و چشمه است. محصول عمده برنج، غلات، پنبه، عسل و اقسام میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار. آب از رود خانه چالکرود تأمین می شود. سکنۀ آن 275 تن و محصول آنجا برنج و مرکبات است. راه اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار. آب از رود خانه چالکرود تأمین می شود. سکنۀ آن 275 تن و محصول آنجا برنج و مرکبات است. راه اتومبیلرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
به معنی شقاست. (فرهنگ اوبهی). تیردان. (لغت فرس اسدی). شغا. ترکش. جعبه. کنانه. شقا. (یادداشت مؤلف) : به تیر غمزه دل عاشقان شکار کند عجب تر آنکه به تیری که از شکا نه جداست. ابوعبدالله ادیب (از لغت فرس اسدی). و رجوع به مترادفات کلمه شود
به معنی شقاست. (فرهنگ اوبهی). تیردان. (لغت فرس اسدی). شغا. ترکش. جعبه. کنانه. شقا. (یادداشت مؤلف) : به تیر غمزه دل عاشقان شکار کند عجب تر آنکه به تیری که از شکا نه جداست. ابوعبدالله ادیب (از لغت فرس اسدی). و رجوع به مترادفات کلمه شود
ناشتا و ناهار. (از برهان) (فرهنگ جهانگیری). ناهار و ناشتا را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) : لقمۀ نان خویشتن نخورد گر دو هفته همین شتا باشد. کمال اسماعیل
ناشتا و ناهار. (از برهان) (فرهنگ جهانگیری). ناهار و ناشتا را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) : لقمۀ نان خویشتن نخورد گر دو هفته همین شتا باشد. کمال اسماعیل
قحط. (اقرب الموارد) ، زمستان: تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیع نه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست. فرخی. برفروزآتش برزین که در این فصل شتا آذر برزین پیغمبر آزار بود. منوچهری. چو سرسام سردست قلب شتا را دوا به ز قلب شتایی نیابی. خاقانی. چون زره دان این تن پر حیف را نه شتا را شاید و نه صیف را. مولوی. کوزه ها سازی ز برف اندر شتا کی کند چون آب بیند او وفا. مولوی. عمرگرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا. سعدی. رجوع به شتاء شود
قحط. (اقرب الموارد) ، زمستان: تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیع نه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست. فرخی. برفروزآتش برزین که در این فصل شتا آذر برزین پیغمبر آزار بود. منوچهری. چو سرسام سردست قلب شتا را دوا به ْ ز قلب شتایی نیابی. خاقانی. چون زره دان این تن پر حیف را نه شتا را شاید و نه صیف را. مولوی. کوزه ها سازی ز برف اندر شتا کی کند چون آب بیند او وفا. مولوی. عمرگرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا. سعدی. رجوع به شتاء شود
دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. سکنه 250 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، برنج، پشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالیچه، جوال و جاجیم بافی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. سکنه 250 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، برنج، پشم، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی قالیچه، جوال و جاجیم بافی است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
طنبور شش تار، مانند سه تا که طنبور سه تار را گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از برهان). طنبورۀ شش تار را گویند. (فرهنگ جهانگیری). شش تار. قسمی از ذوی الاوتار. (یادداشت مؤلف) : چیست چندین طمطراق البته در دیر مغان با نزاری با نوای زیر شش تا می خوریم. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، (اصطلاح قمار) شش بجول. (از انجمن آرا) (از آنندراج). قاب بازی با شش قاب. (یادداشت مؤلف). رجوع به شش قاب و شش پژول شود
طنبور شش تار، مانند سه تا که طنبور سه تار را گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از برهان). طنبورۀ شش تار را گویند. (فرهنگ جهانگیری). شش تار. قسمی از ذوی الاوتار. (یادداشت مؤلف) : چیست چندین طمطراق البته در دیر مغان با نزاری با نوای زیر شش تا می خوریم. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، (اصطلاح قمار) شش بجول. (از انجمن آرا) (از آنندراج). قاب بازی با شش قاب. (یادداشت مؤلف). رجوع به شش قاب و شش پژول شود
نیاز، چشم سرخ و سپید، سپید سرین گوسپند، فرانسوی خرمکه گونه ای شیرینی خوردنی یا شیرابه نوشیدنی از شیر و شکر و خرمک (کاکائو) نوعی شیرینی که با شیر و شکر و کاکائو ساخته می شود
نیاز، چشم سرخ و سپید، سپید سرین گوسپند، فرانسوی خرمکه گونه ای شیرینی خوردنی یا شیرابه نوشیدنی از شیر و شکر و خرمک (کاکائو) نوعی شیرینی که با شیر و شکر و کاکائو ساخته می شود