جدول جو
جدول جو

معنی شکارداشتن - جستجوی لغت در جدول جو

شکارداشتن
(خَ تَ)
ناراحت و فکار داشتن. آزرده ساختن. (از یادداشت مؤلف) ، مسخر داشتن. رام و مطیع و مغلوب داشتن:
لاجرم اکنون جهان شکار من است
گرچه همی داشت او شکار مرا.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
عمده و اصل و مهم بودن. اصل کار بودن:
کار کن کار، بگذر از گفتار
کاندرین راه کار دارد کار.
سنائی.
، با کسی معامله داشتن. (آنندراج). پرداختن به کسی یا چیزی:
خردمند با اهل دنیا برغبت
نه صحبت نه کار و نه یاوار دارد.
ناصرخسرو.
چنان فتنه با حسن صورت نگار
که با حسن صورت ندارند کار.
سعدی (بوستان).
نگفته ندارد کسی با تو کار
ولیکن چو گفتی دلیلش بیار.
سعدی (گلستان).
دشنام همی دهی به سعدی
من با دو لب تو کار دارم.
سعدی (طیبات).
ما را همیشه چون دل ما بیقرار داشت
خط گر نمیرسید بما حال کار داشت.
میرزا رضی دانش (از آنندراج).
ذوق حسنش بر تماشای گل رخسار داشت
گر نمیبردند زود آئینه با خود کار داشت.
نورالدین ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ بِ دَ هََ گِ رِ تَ)
شکار گردیدن. شکار شدن. (یادداشت مؤلف) :
شکار یکی گشتی ازبهر آنک
مگر دیگری را بگیری شکار.
ناصرخسرو.
و رجوع به شکار شدن و شکار گردیدن شود
لغت نامه دهخدا
(خِ کَ دَ)
سپاس داشتن. ثنا داشتن. خرسند و خشنود بودن. مقابل گله داشتن و شکوه داشتن:
زلفش نگر دلال دل از من چه پرسی حال دل
زآن زلف پرس احوال دل یا شکر دارد یا گله.
خاقانی.
نی نی از بخت شکرها دادم
چند شکوی که شوک بی ثمر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خِ دَ بُ دُ رُ مَ دَ)
آبستن شدن. (آنندراج). آبستن بودن. (فرهنگ فارسی معین) :
بسی بنت العنب شوخ است ای خم حفظ او می کن
که تا غافل شدی این دختر از مینا شکم دارد.
ملاطغرا (از آنندراج).
، شکمباره بودن. شکمو بودن: فلان کس اصلاً شکم ندارد، یعنی بسیار کم غذاست. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
استعمال کردن. مشغول کردن. بکار بردن: زیرا که گوش بنامها و لفظهائی که منجمان بکار دارند خو کنند. (التفهیم). و بطلمیوس آنرا بکار داشته است بکتاب مجسطی بوسطهای ستارگان بیرون آوردن و اما بکواکب ثابته تاریخ انطینس بکار همی دارد. (التفهیم ص 238). چنانکه در علاج آماس گرم و صداع گرم و نقرس گرم نخست داروها (ی) رادع بکار دارند پس محلل باز رادع ترکیب کنند پس بآخر همه محلل بکار دارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ / تِ)
مستعمل. (از منتهی الارب). متداول
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ مَ دَ)
تردید داشتن. مقابل یقین داشتن. (یادداشت مؤلف). شک کردن:
ندارم هیچ شک کاین داوری را
بجز یزدان عادل نیست داور.
ناصرخسرو.
گر ترااشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق القمر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکار داشتن
تصویر بکار داشتن
وادار بکاری کردن بکار گماشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
مشغول کاری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم داشتن
تصویر شکم داشتن
آبستن بودن، آبستن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکر داشتن
تصویر شکر داشتن
ثنا داشتن، خرسند و خشنود بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوارداشتن
تصویر خوارداشتن
توهین اهانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شک داشتن
تصویر شک داشتن
تردید و شک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شک داشتن
تصویر شک داشتن
گمان بردن
فرهنگ واژه فارسی سره
باردار بودن، آبستن بودن
فرهنگ گویش مازندرانی