جدول جو
جدول جو

معنی شکارافکنی - جستجوی لغت در جدول جو

شکارافکنی
(شِ اَ کَ)
عمل و شغل شکارافکن. شکارچی گری. صیادی. شکارگری:
کوهی از قیر پیچ پیچ شده
بر شکارافکنی بسیچ شده.
نظامی.
به شکارافکنی گشاد کمند
از پی گور کند گوری چند.
نظامی.
بچۀ گور خورده سیر شده
به شکارافکنی دلیر شده.
نظامی.
و رجوع به شکارافکن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکارافکن
تصویر شکارافکن
شکاراف کننده، ویژگی آنکه حیوانی را با تیر می زند و بر زمین می افکند، چابک و چالاک در شکار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ اَ کَ)
صفت حالیه. در حال شکارافکنی. در حال شکار کردن. شکارکنان:
شکارافکنان دشتها درنوشت
همی کرد نخجیر در کوه و دشت.
نظامی.
شکارافکنان در بیابان چین
بپرداخت از گور و آهو زمین.
نظامی.
ملک فیلقوس از تماشای دشت
شکارافکنان سوی آن زن گذشت.
نظامی.
و رجوع به شکارافکن و شکارافکنی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
بارافگنی. عمل افکندن بار.
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
عمل شورافکن:
برآرم سگان را ز شورافکنی
که با شیر بازی است گورافکنی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
صفت و حالت شیرافکن. بر زمین افکندن شیر. غالب آمدن بر شیر، کنایه است از شجاعت و دلیری و بیباکی و دلاوری. (یادداشت مؤلف) :
به سرپنجه چو شیران دلیر است
بدین شیرافکنی یا رب چه شیر است.
نظامی.
به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجۀ شیرافکنی هست.
نظامی.
چو شد رسته تر کار شمشیر کرد
ز شیرافکنی جنگ با شیر کرد.
نظامی.
دگربار در کارزار آمدند
به شیرافکنی در شکار آمدند.
نظامی.
رجوع به شیرافکن شود
لغت نامه دهخدا