جدول جو
جدول جو

معنی شپوری - جستجوی لغت در جدول جو

شپوری
گل شیپوری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ ری ی)
ابوالحسن علی بن سلیمان بن احمد بن سلیمان مرادی شقوری. از محدثان و عبادان است و به سال 544 هجری قمری در حلب درگذشت. (از لباب الانساب). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(شَ ری ی)
منسوب است به شقوره که ناحیه ای است از قرطبۀ اندلس. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(را)
یا ’حمعسق’. سورۀ چهل ودومین از قرآن، مکی، و آن پنجاه وسه آیت است، پس از سورۀ فصلت و پیش از سورۀ زخرف است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ را)
نام گیاهی بحری که اهل مغرب آن را اسرار گویند. (فهرست مخزن الادویه). نام گیاهی بحری. (از ناظم الاطباء). گیاهی است دریائی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ملوحت، پرنمکی، صفت شور، چگونگی شور، یکی از طعمهای نه گانه، نمکینی، (یادداشت مؤلف) :
نشایست بد در نیستان بسی
ز شوری نخورد آب اوهر کسی،
فردوسی،
هرگز نبود شکر به شوری چو نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کشک،
محمودی (از فرهنگ اسدی)،
- امثال:
نه به آن شوری شور ونه به این بی نمکی، در مواردی بکار رود که اعمال کسی از حد اعتدال خارج باشد،
،
ظاهراً شوره فروش است، (از آنندراج) :
آن مه شوری که شهری شد پر از غوغای او
هر زمان در شورمی آرد مرا سودای او،
سیفی (از آنندراج)،
، قسمی گندم که در گناباد کارند، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یا جاگژرنات نام قلعۀ مستحکمی به هندوستان بر ساحل خلیج بنگال و آن مشهورترین شهرهای مذهبی هند بشمار می رود و دارای چهل هزار تن سکنه است و تعداد زائرینی که در دو عید مذهبی باین شهر آیند به یک میلیون بالغ شود و این جمعیت در این اعیاد بدسته های بسیار عظیم منقسم گردد و در شهر بگردش درآید در حالی که مجسمۀ رب النوعی را پیشاپیش برند و شاید پوریان که در لغتنامه های فارسی نام شهر پور (پور رای کنوج (قنوج) بوده است) دانسته شده همین شهر باشد
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ را)
کوهی است بنی سلیم را. (از منتهی الارب). کوهی است مشرف بر تبوک در سمت مشرق آن و گویند شروری و رحرحان در ارض بنی سلیم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
منسوب به شیپور. هر چیز چون شیپور در شکل و هیأت.
- گل شیپوری. رجوع به گل شیپوری شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جبری. قهری. (ناظم الاطباء). حرکت قسری، نقیض آزادی و طبیعی است. (انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، زبردست و ظالم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از بخش ایذۀ شهرستان اهواز. سکنۀ آن 104 تن. آب از چاه و قنات. محصول عمده آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
محمد بن ابراهیم الصنعائی معروف به شاوری. از قراء است و در حدود سال 839 هجری قمریدرگذشته است. از اوست: فکاهه البصر و السمع فی معرفه القرأات السبع. (از معجم المؤلفین ج 8 ص 204)
لغت نامه دهخدا
(وو)
بمعنی حیله گری است. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 35 هزارگزی باختر الشتر و 19 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه، جلگه ای و سردسیرو مالاریاخیز است، جمعیت آن 120نفر مذهب سکنۀ آن تشیع و زبان آنان لکی و فارسی است، آب آن از رود خانه خیاره، محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی آن زراعت وگله داری است، راه ده مالرو است و ساکنین آن از طایفۀ کولیوند میباشند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قسمی از ماهی دریایی که در فصل بهار در رودخانه ها داخل میگردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیپوری
تصویر شیپوری
گل شیپوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوری
تصویر شوری
مشورت کردن، کنکاش، مشاورت، رایزنی
فرهنگ لغت هوشیار
انبوه درختچه، نهال گیاه، سرشاخه های نازک و خشک گیاهان
فرهنگ گویش مازندرانی
شیپور، بوق
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی مخروطی که از پوست درخت کلقو درست شده و برای جمع آوری
فرهنگ گویش مازندرانی
شوری معنای شوق و فراوانی را در برابر کلیه ی واژه های متضاد
فرهنگ گویش مازندرانی