جدول جو
جدول جو

معنی شوری

شوری
ملوحت، پرنمکی، صفت شور، چگونگی شور، یکی از طعمهای نه گانه، نمکینی، (یادداشت مؤلف) :
نشایست بد در نیستان بسی
ز شوری نخورد آب اوهر کسی،
فردوسی،
هرگز نبود شکر به شوری چو نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کشک،
محمودی (از فرهنگ اسدی)،
- امثال:
نه به آن شوری شور ونه به این بی نمکی، در مواردی بکار رود که اعمال کسی از حد اعتدال خارج باشد،
،
ظاهراً شوره فروش است، (از آنندراج) :
آن مه شوری که شهری شد پر از غوغای او
هر زمان در شورمی آرد مرا سودای او،
سیفی (از آنندراج)،
، قسمی گندم که در گناباد کارند، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا