جدول جو
جدول جو

معنی شویه - جستجوی لغت در جدول جو

شویه
(شَ وی یَ)
تأنیث شوی ّ. رجوع به شوی شود
لغت نامه دهخدا
شویه
بر باد رفته داراک نیست شده اندک اندکی
تصویری از شویه
تصویر شویه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بویه
تصویر بویه
(دخترانه)
آرزو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تشویه
تصویر تشویه
زشت کردن روی، به کسی چشم بد رسانیدن
فرهنگ فارسی عمید
کسانی که به اصول عبادات توجه ندارند و به واجبات و تکالیف شرعی پابند نیستند
فرهنگ فارسی عمید
(شِ یَ)
گویا در زمان ساسانیان از این کلمه، ارادۀ خمس و پنج یک می شده است. (یادداشت مؤلف) : فقال له (لابی صالح السجستانی) کیف تصنع بدهویه و ششویه ؟ قال اکتب عشراً و نصف عشر. قال فکیف تصنع بوید (؟) قال اکتب و ایضاً. قال والوید النیف و الزیاده تزاد. فقال له قطع اﷲ اصلک من الدنیا کما قطعت اصل الفارسیه. (ابن الندیم ص 338)
لغت نامه دهخدا
(حَشْ وی یَ / حَ شَ وی یَ)
طوایفی هستند از مبتدعه و معتزله و مرجیه و جبریه و شیعه و خوارج (از نظر اهل سنت و جماعت). تهانوی گوید: گروهی هستند که به ظواهرآیات کلام آلهی متمسک شده و به تجسم و غیره قائل گردیده. و آنان یکی از فرقه های گمراه شده در شریعت اسلامی میباشند. سبکی در شرح اصول ابن حاجب گوید: حشویه، طایفه ای میباشند که از راه راست گمراه گردیده و آیات الهی را بر آنچه ظاهر امر حاکی است تفسیر کنند. و معتقدند که مراد ایزدی هم همان است که آنان استنباط کرده اند. بدین نام نامیده شده اند برای آنکه در حلقۀ درس حسن بصری بودند، حسن سخنانی از آنها شنید که با مذهب اسلام مخالف بود. فرمان داد تا آنها را به ’حشاء’ حلقۀ درس برند. این شد که آنان را به ’حشاء’ نسبت دادند. و آنان را حشویه به فتح شین خواندند. و برخی گفته اند که چون جمعی از این طایفۀ مجسمه هستند. خود هرچه هستند باشند اما چون جسم حشو است بر این قیاس آنها را حشویه به سکون شین نامیدند. جمعی دیگر گفته اند: مراد به حشویه طایفه ای هستند که بحث در آیات صفات را جایز ندانند. زیرا گویند ما از اجراء آن آیات بر حسب ظاهر معذوریم. ولی بدانچه خدای تعالی اراده فرموده معتقدیم و جزم داریم که مراد الهی معنی ظاهر آیات نیست. و تأویل آن آیات را به خداوند واگذار کنند. بنابراین اطلاق نام حشویه به کسانی که چنین اعتقادی دارند غیر مستحسن باشد زیرا این عقیدۀ سلف صالح است - انتهی. و برخی دیگر گفته که آنان گروهی هستند که میگویند جایز است خدای تعالی با ما به مهملات خطاب کند، و حشو را بر دین اطلاق کنند، چه گویند که دین مأخوذ از کتاب و سنت است. و این دو حشو واسطۀ بین حق وپیمبر و مردم باشند. چنانکه خفاجی در سورۀ بقره درحاشیه که بر بیضاوی نوشته در تفسیر آیۀ ’فاما یاتینکم منی هدی فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون’ (قرآن 38/2). ذکر این مطلب را کرده است. (کشاف اصطلاحات الفنون). نوبختی گوید: و فرقه منهم یسمون الشکاک و البتریه، اصحاب الحدیث منهم سفیان بن سعید الثوری و شریک بن عبدالله و ابن ابی لیلی و محمد بن ادریس الشافعی و مالک بن أنس و نظرائهم من اهل الحشو و الجمهور العظیم و یسمون الحشویه. (ص 6 فرق سعد و ص 7 فرق نوبختی). و سمیت الحشویه حشویه لانهم یحشون الاحادیث التی لااصل لها فی الاحادیث المرویه و الجمیع یقولون بالجبر و التشبیه و ان الله موصوف عندهم بالنفس و الید و السمع و البصر و قالوا کل ثقه من العلماء یأتی بخبر مسند عن النبی فهو حجه. (تعریفات جرجانی) (الحور العین ص 341) (ابن المرتضی المنیه و الامل ص 11). در قرن سوم هجری افکاری جدید به دست ایرانیان با کمک فلسفۀ یونان و ایران در میان مسلمانان منتشر گردیده، در آغاز کار این افکار به نام ضلالت و گمراهی از طرف مقامات مذهبی تکفیر و طرد گردید، ولیکن اندک اندک بر نفوذ آنها افزوده گشت تا آنجا که بسیاری از اصول و عقاید سادۀ قدیم متروک گشت و جای آنها به افکار جدید داده شد. مثلاً تمسک به ظواهر قرآن و جمود بر مفاهیم تحت اللفظ آن که خود مدتها یکی از عوامل جلوگیری از ورود و نفوذ افکار فلسفی جدید بود، بعدها بعنوان فکر عقب افتاده و معتقدات رجاله و اراذل ناس شناخته شد و صاحبان چنین افکار بنام ’حشویه’ خوانده شدند. افکار و عقاید حشویه که مبتنی بر جسمانی و قابل رؤیت بودن خدا وملائکه است در دو قرن اول از اصول اولیه و متبع همه مسلمانان بود، ایشان عدم رؤیت را ناشی از علل مادی دیگر میشمردند و آیات قرآن را طبق ظواهر آن تفسیر میکردند همچون نشستن خدا بر تخت و گذشتن وی از برابر صفوف ملائکه، لیکن بعدها معتزله و سایر پیروان فلسفه از وجود کلمه روح و مانند آن در قرآن استفاده نمود، آن را با موجودات متافیزیک فلسفۀ یونان تطبیق کردند، و وجود عالم متافیزیک در اسلام اندک اندک پذیرفته شد و ملائکه و روحانیات از موجودات آن عالم شناخته شدند. و بنابراین قابلیت رؤیت از آنها سلب شد. و کسانی که طبق اصول متبع قدیم و صدر اسلام قائل به تجسم بودند بنامهای مجسمه و اهل الرویۀ و ’حشویه’ خوانده شدند و عقاید ایشان مورد تحقیر قرار گرفت. صفدی در آنجا که چهار مذهب اهل سنت را، دسته بندی میکند، میگوید: غالب حنفیان معتزله اند، و غالب شافعیان اشعری اند، و غالب مالکیان قدری اند، و غالب حنبلیان از حشویه هستند. و چنانکه معروفست قشری ترین مذاهب اهل سنت همان حنبلیان هستند که بیش از سایرین به ظواهر قرآن تمسک میجویند. بعدها کلمه ’حشویه’ مانند یک صفت ذم برای بسیاری از فرق بکار رفته است. صاحب آنندراج گوید: فرقه هااند: معتزله، شیعه، مرجیه، خوارج. فرید وجدی گوید: فرقه یی از معتزله اند که به ظواهر قرآن چسبیده و به تجسم گرائیدند. (دائره المعارف فرید وجدی). و این نادرست میباشد، چون معتزله و اسماعیلیه و شیعه اولین پایه گذاران تاویل و نخستین مخالفان حشویه بودند. شهرستانی از چند تن از حشویان نام برده و سلیمیه را یکی از فرق آنها میشناسد
لغت نامه دهخدا
(خَ یَ)
نام بزرگی بوده است به بخارا. (یادداشت بخط مؤلف) : روایت کرده اند که به بخارا امیری بوده است نام او محمد طالوت روزی خشویه را که وزیر او بود گفت می بایدکه بزیارت خواجه امام ابوحفص رویم و او را دریابیم و این خشویه از مهتران بخارا بود و محتشم خشویه گفت ترا نزدیک او نشاید رفتن. (تاریخ بخارا نرشخی ص 67)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریانی دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بریانی خورانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) ، بریان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات). بریانی کردن (زوزنی) ، دادن گوشت کسان را تا بریان کنند. (منتهی الارب). دادن گوشت برای بریان کردن. (آنندراج)
زشت خلق کردن. (تاج المصادر بیهقی). زشت خلق گردانیدن. (زوزنی). زشت گردانیدن روی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زشت کردن روی و جز آن. (آنندراج) ، چشم بد رسانیدن کسی را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبیه
تصویر شبیه
همانند، نظیر، همچون، همتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفویه
تصویر شفویه
ساز دهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوحه
تصویر شوحه
غلیواج موشگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوبه
تصویر شوبه
ترفند
فرهنگ لغت هوشیار
تکه گوشت برای کباب، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، کبابی کباب پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواه
تصویر شواه
جمع شاه، گوسپندان پوست سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوهه
تصویر شوهه
زشتی، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاویه
تصویر شاویه
مونث شاوی و شاخه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوقیه
تصویر شوقیه
انگیزنده مونث شوقی، قوه ای که محرک انسان شد باعثه
فرهنگ لغت هوشیار
پینه و آبله ای که بر دستو پا به سبب کار کردن و راه رفتن به هم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوصه
تصویر شوصه
آماس پهلو (ذات الجنب)، شکمدرد، جهیدن رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریه
تصویر شریه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویه
تصویر دویه
زن بیمار تباه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سویه
تصویر سویه
راستی و برابری، همواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خویه
تصویر خویه
کاچی خوراک زایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اویه
تصویر اویه
ترکی کاشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رویه
تصویر رویه
اندیشه، فکر، صلاح، تفکر، نگرش، امر، دیدن دیدار دید، نما، ریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویه
تصویر بویه
امیدواری، آرزومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویه
تصویر تشویه
چشم بد رسانیدن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
آگنیان کسانی که با باورهای گوناگون دین اسلام را آگنده اند چون خرد گرایان (معتزله) و رویگردانان (خوارج)
فرهنگ لغت هوشیار
طلا یا نقره که آنرا گدازند و در ناوچه ریزند شمش شفشه، هرچیز شبیه بشمش، لوح چیز طولانی و کوتاه (مانند لوح مزار محراب مسجد تخته حمام)، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز، پشته بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویه
تصویر تشویه
((تَ))
زشت کردن روی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سویه
تصویر سویه
جنبه، وجه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شبیه
تصویر شبیه
مانند، همانند، همدیس، همسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رویه
تصویر رویه
ظاهر، سطح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بویه
تصویر بویه
نفحه
فرهنگ واژه فارسی سره