جدول جو
جدول جو

معنی شونبرگ - جستجوی لغت در جدول جو

شونبرگ
(شُمْ بِ)
آرنولد. آهنگساز اتریشی. متولد بسال 1874 میلادی در وینه و متوفی بسال 1951 میلادی پدرش تاجری یهودی بود و او از 12سالگی به آموختن موسیقی مشغول شد. پس از مدتی با موسیقی دان جوانی بنام زملینسکی آشنا گردید و نزد او به فراگرفتن موسیقی پرداخت. اولین آهنگش که کوارتتی در ’رماژور’ بود موجب شهرت بسیار او گردید. در 1899 میلادی شاهکار خود را بنام شب روشن منتشر ساخت. وی در سفری به برلین با اشتراوس آشنا شد و پس از بازگشت به وینه شیوۀ کار خود را درموسیقی تغییر داد. در سال 1907 میلادی آهنگهایی نو بسبک اکسپرسیونیسم ساخت و موجب تأسیس مکتب موسیقی اکسپرسیونیسم در آلمان گردید. وی همه قواعد موسیقی را درهم ریخت و دستگاه نوی ایجاد کرد که به دستگاه دوازده صوتی مشهور است. در سال 1940 میلادی شونبرگ بسبب حملۀ نازیها به اتریش رهسپار آمریکا شد و در آن کشور درگذشت. آهنگهای ممتاز او عبارتند از: شب روشن (بشیوۀ رمانتیک) ، اپرای پی یروی مهتابی (بسبک اکسپرسیونیسم) ، اپرای از امروز تا فردا، کنسرتوی ویولن، غزل بیاد ناپلئون (بسبک اکسپرسیونیسم). (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکربرگ
تصویر شکربرگ
شکرپاره، نوعی شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
شیره. (یادداشت مؤلف) ، درخت تاک تازه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
درختچه ای است که در نور و کجور و زیارت گرگان آن را شونگ و شن خوانند و عرب شجرهالطحال و زهرالعسل گوید. مردم رودسر و دیلمان و کرج آن را پلاخور نامند و در کتول بنام سفیدال مشهور است و دقزدانه و اوچ قد و دقزدون اسم ترکی او باشد و این درخت در خشک جنگلهای ایران دیده میشود. (یادداشت مؤلف).
- شونگ بس گل، درختچه ای که گونه ای از شونگ است و در ارتفاعات بسیار در جنگلهای فوقانی شمال ایران بسیار است. (یادداشت مؤلف).
- شونگ قفقازی، این درختچه که گونه ای از شونگ است در خشک جنگلهای بجنورد و گیفان و هم در کوههای دیلمان و شیرکوه در دوهزارگزی دیده شده است. (گااوبا، از یادداشت مؤلف)
فریاد (به لهجۀ طبری)، (یادداشت مؤلف)، و شاید با لغت شنگ در شنگ و شیون، قریب باشد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
سوبر. حرکه. بهش. زلنفج. برینس. (یادداشت مؤلف). نوعی از بلوط
لغت نامه دهخدا
(دُ بَ)
گیاه تازه روییده که هنوز شاخ میانین آن دیده نشود. (یادداشت مؤلف).
- دوبرگ شدن گیاه، پس ازسر برکردن از زمین دوپاره شدن آن. دو قسمت شدن برگ گیاه روییده از زمین. (یادداشت مؤلف) :
مخایل سروری به کودکی زو بتافت
چو برچمن شد دوبرگ بوی دهد ضیمران.
مسعودسعد.
- ، شکافتن حب و دانه بار اول به دو قسمت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ دَ)
معرب چغندر و در مصر آن را لفت و بعضی شلجم احمر نامند و آن شبیه به شلجم است در نبات و صورت ولکن برگ آن خشن تر وغیرمأکول برخلاف برگ شلجم که آن را میخورند و طعم آن با حلاوت و تلخی کمی است. انطاکی گفته فرقی میان آن و زردک و شلغم نیست، بیخ آن مایل به استداره و طول و بسیار سرخ و شیرین مایل به تلخی و تیزی است. (از فهرست مخزن الادویه). صوطر. (داود ضریر انطاکی ص 224). چغندر و زردک و گزر. (ناظم الاطباء). اما گزر و زردک غیر چغندر است و هر دو با شلجم (شلغم) فرق دارند
لغت نامه دهخدا
(بِ)
فرانتز (1797- 1828 میلادی). آهنگساز مشهور اتریشی. وی در خاندانی گمنام و تهی دست در نزدیکی ’وینه’ متولد شد. در 12سالگی برای تحصیل موسیقی به مدرسه رفت و پیش از 18سالگی شروع به ساختن آهنگ کرد. مدتی به کارآموزی پرداخت و سپس همه وقت خود راصرف آهنگسازی کرد. شوبرت در سراسر عمر گمنام و بیکار و تهی دست بود و هرگز به شهرت و ثروت نرسید. کنسرتهای او با شکست روبرو میشد. عاقبت در 31سالگی با گمنامی جهان را بدرود گفت. آهنگهای او پس از مرگش انتشاریافت و موجب شهرت وی گردید. اثری از اپراهای بسیار او بجا نمانده. او هشت سمفونی ساخته و ملودی ها و آثار دیگرش بسبب عمق احساسات و رقت طبع در سراسر جهان معروف است. از آهنگهای مشهور اوست: سمفنی در اوت ماژور شمارۀ 9، سمفنی در اوت مینور شمارۀ 4، کوارتت دررمینور روی ترانۀ ’دختر و مرگ’. وی ترانه و سونات و کوارتت بسیار ساخته است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
محمد بن احمد الشوبری، شافعی، مصری، فقیه و ملقب به شافعی زمان. در شوبر از شهرهای مصر بسال 977 هجری قمری بدنیا آمد و در سال 1069 هجری قمری درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 2 ص 419 و ج 3 ص 859)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام شهری از پروس (هانور) ، کنار رود ایل منو. دارای 27600 تن سکنه
لغت نامه دهخدا
(گُ)
قصبه ای است در ایالت سیلیزی واقع در پروس
لغت نامه دهخدا
(رُ زِمْ بِ)
خاورشناس نامی آلمان که زراتشت نامه را از روی پنج نسخۀ خطی به سال 1904 میلادی در پطرزبرگ با مقدمه و یادداشتهای فاضلانه ای به فرانسه ترجمه کرده است. رجوع به فهرست مزدیسنا و ادب پارسی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ بَ)
حلوایی که از شکر و بادام سازند. (ناظم الاطباء). نوعی ازشکرپاره. (برهان). شکربوره. شکربره. شکربوزه. شکربورک. شکرپاره. نوعی از شکرپاره و آن حلواییست که با میوه ها پزند و آنرا سنبوسۀ قندی نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج). و رجوع به مترادفات کلمه شود، شکرقلم، یعنی برگهای دراز پهن که از شکر سازند و بر هم بندند. (از برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است از دهستان سملقان بخش بانۀ شهرستان بجنورد. 105 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تُ بِ)
مستشرقی سوئدی (1807- 1878 م) که کتابهای ذیل را منتشر کرده است: 1- جزء من کتاب المحاضره از سیوطی. 2- الانیس المعرب فی اخبار المغرب از ابن ابی زرع الفاسی. 3- فهرست تاریخ الکامل ابن اثیر. 4- خریده العجائب وفریدهالغرائب از ابن الوردی. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(پیمْ بِ)
قصبه ای است در ایالت شلسویگ هولشتاین از کشور پروس، (آلمان) و در 97 هزارگزی جنوب شلسویگ و 15 هزارگزی از شمال غربی هامبورگ. کنار نهر منصب بخلیج البه و موسوم به پیناؤ واقع است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوندر
تصویر شوندر
پارسی تازی گشته چغندر شگندر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهبرگ
تصویر شاهبرگ
آتو
فرهنگ واژه فارسی سره
جوان مرگ شدن، جوان مرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
بانگی که شب پاها برای دور کردن حیوانات آسیب رسان به مزرعه، ادا.، شیون فریاد جیغ، شانه، کتف
فرهنگ گویش مازندرانی