جدول جو
جدول جو

معنی شومالی - جستجوی لغت در جدول جو

شومالی
شوی مالی، شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شومالی
شغل و عمل کسی که پارچه را آهار میدهد
تصویری از شومالی
تصویر شومالی
فرهنگ لغت هوشیار
شومالی
مشعل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ / شِ / شُ)
منسوب به شمال. منسوب به جهت شمال. (ناظم الاطباء).
- شمالی پیکران، ستارگانی که از شمال طلوع میکنند:
جنوبی طالعان را بیضه در آب
شمالی پیکران را دیده در خواب.
نظامی.
- همسایۀ شمالی، امروز در عرف سیاسی ایران به اتحاد جماهیر شوروی سابق اطلاق میشود که در شمال کشور ایران قرار دارد.
، امروزه مخصوصاً در تهران اهل گیلان یا مازندران را گویند که در شمال ایران قرار دارند، سرد و خشک: هرگاه که زمستان شمالی باشد یعنی سرد و خشک بیشتر زنان آبستن رابچه بیفتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). هرگاه که زمستان خشک و شمالی بود و بهار که پس از او آید گرم و بارنده بود و تابستان نیز بارنده بود، اسهال خون بسیار افتد و همچنین هرگاه که زمستان جنوبی بود و بهار شمالی و کم باران بود، اسهال خون بسیار افتد خاصه زنان را وخداوندان مزاج تر را. و هرگاه زمستان جنوبی و بهار شمالی بود و تابستان گرفته و ابرناک و گاه باران بود، نزله بسیار افتد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
دستمالی که دور سر بندند، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اورمالی. روغنی است جداً گرم و سفت چون عسل که از ساق درختی گیرند. (مفردات قانون ابوعلی ص 160). دهن العسل و آنرا عسل داود هم گویند گرم و تر است درچهارم. (برهان) (هفت قلزم). رجوع به اورمالی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به شومان از بلاد صغانیان است از مرز مسلمین، (از انساب سمعانی) :
خبرت هست که در شهر بخارا سی سال
خرزه خوردی به یکی خربزۀ شومانی،
سوزنی،
رجوع به شومان شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
کشوری است جمهوری در آفریقای شرقی و جنوب شرقی حبشه پایتخت آن ’موگادیشو’ است که تنها بندر سومالی میباشد. سازمان ملل در نوامبر 1949 میلادی استقلال سومالی را تصویب کرد منتهی مقرر شد تا سال 1960 تحت نظر دولت بریتانیا و سازمان ملل متحد اداره شود. در 1960 میلادی کشور مزبور استقلال یافت. (فرهنگ فارسی معین). سومالی درچند ناحیه تحت نظر دولتهای بریتانیا و ایتالیا و فرانسه بود و این چند ناحیه بنام سومالی ایتالیا و سومالی بریتانیا و سومالی فرانسه نامیده می شد و تحت نظردولتهای فوق اداره می گشت. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شومال
تصویر شومال
کسی که پارچه را آهار دهد، ابزاری که بدان پارچه را جلا دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
اپاختری باختری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اومالی
تصویر اومالی
یونانی تازی گشته شاه انگبین انگبین داود عسل داود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شومال
تصویر شومال
کسی که پارچه را آهار دهد، ابزاری که بدان پارچه را جلا دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
شماليٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
Northerly, North
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
nord, du nord
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
צפוני
دیکشنری فارسی به عبری
شمالی، شمال، شمالی وار
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
شمالی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
উত্তর , উত্তর দিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
ทิศเหนือ , ทางเหนือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
kaskazini, wa kaskazini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
kuzey, kuzey yönlü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
北の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
noord, noordelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
북쪽의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
utara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
उत्तर , उत्तरी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
norte, del norte
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
nord, settentrionale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
北方的 , 北部的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
północny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
північний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
nord, nördlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
северный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شمالی
تصویر شمالی
norte, do norte
دیکشنری فارسی به پرتغالی