- شولان
- کمند
معنی شولان - جستجوی لغت در جدول جو
- شولان
- کمند، طنابی بلند با سری حلقه مانند برای گرفتار کردن انسان یا حیوان، آنچه به وسیلۀ آن کسی را اسیر و گرفتار کنند، دام مثلاً پسرک سرانجام در در کمند او افتاد، زلف، گیسو
- شولان ((شَ))
- کمند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغال، گرگ
فرانسوی غلتان
تگوری گردیدن ترکتازی تاخت و تاز گشتن گرد بر آمدن گردیدن دور زدن، تاختن تاخت زدن، تاخت و تاز. خاک، سنگریزه ها که باد از جائی بجائی برد
ترکی شونده
پیل زهره تازی از گیاهان چکیده پیل زهره در چشم کشند
موقع صرف نهار و صلای طعام، سفره امرا و بزرگان، طعام
شوینده، در حال شستن
فرانسوی بر خورنده زننده
گل کاجیره
سفرۀ طعام، سفرۀ بزرگی که انواع خوراک ها برآن چیده می شود
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
شیلان کشیدن: گستردن سفرۀ طعام
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
شیلان کشیدن: گستردن سفرۀ طعام
شبان، چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند
اسب تاختن، تاخت و تاز کردن، کنایه از گردیدن، دور زدن، حرکت کردن، کنایه از قدرت نمایی، کنایه از خودنمایی
دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار می رفته
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
تازی گشته گور خر هندی
فرانسوی تازی گشته کبک آمریکایی از پرندگان
جنس نر از گیاه اسل نی بوریا، دارویی که از بیخ درخت شمشاد سازند
معده موجودات اهریمنی
موقع صرف ناهار و صلای طعام، سفره امرا و بزرگان، طعام
کنور (انبار غله) شبان چوپان
خرقه رخقه درویشان
شبان، چوپان، نگهبان گلۀ گوسفند
خرقه، خرقۀ درویشی
برانگیزانیدن، حرکت دادن، متحرک ساختن، جنبانیدن
برانگیزانیدن، حرکت دادن، متحرک ساختن، جنبانیدن