جدول جو
جدول جو

معنی شوقیه - جستجوی لغت در جدول جو

شوقیه
(شَ قی یَ)
مؤنث شوقی، قوه ای که محرک انسان شود. باعثه. (فرهنگ فارسی معین) ، آن جزء از مکتوب که در آن عرض اشتیاق می نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شوقیه
انگیزنده مونث شوقی، قوه ای که محرک انسان شد باعثه
تصویری از شوقیه
تصویر شوقیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اوقیه
تصویر اوقیه
جزئی از رطل، یک دوازدهم رطل، قریب ۷ مثقال
فرهنگ فارسی عمید
(شَ /شِ / شُ یَ)
بقیۀ از قوم یا از شتران هلاک شده. (منتهی الارب). بقیه از قوم یا از مال هلاک شده. (از اقرب الموارد) ، ردی ٔ و هیچکاره از شتران و گوسفندان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(قی یَ)
دراهم فوقیه، منسوب است به فوق که پادشاهی بود در روم. (منتهی الارب). رجوع به فوکاس شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قی یَ)
شرقی. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. قوله تعالی: لا شرقیه و لا غربیه. (قرآن 35/24) ، ای لاتطلع علیها الشمس وقت شروقها فقط او وقت غروبها فقطلکنها شرقیه غربیه، ای یضیئها الشمس بالغداه و العشی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه او را آفتاب صبح رسد. ضد غربیه. (آنندراج). رجوع به شرقی شود.
- شجره شرقیه غربیه،درختی که صبح و عصر آفتاب بدان بتابد. (از اقرب الموارد).
، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). رجوع به شرق شود
لغت نامه دهخدا
زمین آماده شده برای زراعت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ دْ دُ)
بردبار شدن و صاحب حلم شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ یَ)
پارۀ گوشت جهت بریانی، یا عام است. یقال: مابقی من الشاه الا شوایه، ای قلیل. (از منتهی الارب). بریده شدۀ از گوشت. (از اقرب الموارد) ، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، شوایهالخبز، گردۀ نان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ یَ)
کباب پزی و بریان پزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
صوریه. نام شهری است از شهرهای اندلس. (الحلل السندسیه ج 2 ص 80، 81، 172، 176)
لغت نامه دهخدا
(قی یَ / یِ)
دینارهای مضروب قیصر روم بدان جهت که نامش (نام قیصر) قوق بوده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنانیر قوقیه از سکه های قیصر است بدان جهت که او را قوق مینامیدند. (از اقرب الموارد). و در حدیث عبدالرحمان بن ابی بکر آمده است:هنگامی که خواستند با یزید در ایام زندگانی معاویه بیعت کنند: جئتم بها هرقلیه و قوقیه، یعنی بیعت با پسران ملوک سنت پادشاهان روم و عجم است. (النقود العربیه ص 124، 162). و از درهم ها که در آغاز انتشار اسلام رواج داشت قوقیه بود. مصحف فوقیه قیصر فوقایا (فوق). (النقود ص 24). منسوب به امپراتور فوکاس امپراتور بیزانس (602- 610 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو)
منسوب به شوق، عاشق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَوْ وی)
مبالغۀ وقایه. (زوزنی). نگاه داشتن و حفظ نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ قی یَ)
وزنه ای معادل هفت مثقال. جوهری گوید در گذشته چنین بود ولی امروز متعارف در میان مردم و اطبا وزن ده درهم و 57 درهم است و آن یک استار و دو بخش ازسه بخش استار بود. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). چهل درم وزن. (آنندراج). ج، اواقی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اوقیه نزد طبیبان ده درم سنگ است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). بوزن مکه بسنگ زر هفت مثقال و نیم باشد و بسنگ سیم قریب ده درم و چهار دانگ باشد و گروهی گفته اند اوقیه دوازده درم سنگ باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). عوام اوقیه را بتصحیف حقه گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
یونس بن احمد بن شوقه اندلسی. استاد ابن شق اللیل است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ وی یَ)
تأنیث شوی ّ. رجوع به شوی شود
لغت نامه دهخدا
(شِ قی یَ)
نوعی از جماع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وُ قی یَ)
اوقیه. هفت مثقال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وزنی از اوزان قدیمه معادل چهل درهم. جوهری گوید در گذشته چنین بود. (منتهی الارب). اوقیه هفت مثقال و چهل درهم است و نزد ما شصت وشش درهم و دوسوم درهم است. (از اقرب الموارد). نام وزن مقرری، و آن چهل درم باشد. (غیاث اللغات). لغتی است در اوقیه، و ضبط آن به ضم واو است اگرچه مردم آن را به فتح تلفظ کنند، و این نیز لغتی است که بعضی حکایت کرده اند و جمع آن وقی ّ و وقایا است مثل عطیه و عطایا. (اقرب الموارد از مصباح)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
احمدبک شوقی در سال 1869 میلادی در قاهره چشم بدنیا گشودو مراحل آموزش خود را در قاهره گذراند و در رشتۀ ترجمه مدرسه حقوق فارغ التحصیل شد، آنگاه توفیق پاشا والی مصر او را برای تحصیل در رشتۀ حقوق به فرانسه فرستاد و پس از چهار سال اقامت در فرانسه و اخذ گواهینامه به مصر بازگشت و شاغل پستهای مهمی شد. در سال 1914 میلادی (جنگ جهانی اول) قصیده ای بضد سیاست انگلستان سرود که منجر به تبعید او به اسپانیا گردید و تا پایان جنگ در همانجا باقی ماند. پس از استقرار صلح باردیگر به قاهره بازگشت و در سال 1932 میلادی درگذشت. شوقی لقب امیرالشعرائی یافت. وی از بزرگترین شاعران مصرو جهان عرب است و میتوان او را پیشوای شعر جدید عربی شمرد زیرا آن هنگام شعر عربی درباره مطالبی سروده میشد که هیچگونه عواطف و احساسات و نیازمندیهای اجتماعی در آن منعکس نمی شد و او میدانهای جدیدی در شعر عرب گشود. شوقی از نظر سبک شعری پیرو مکتب کلاسیک عرب بود و اشعار او درباره مدح، غزل، توصیف، مرثیه و سایر فنون شعری قدیم بود، از اینرو برخی او را به تقلید و عدم ابتکار متهم مینمایند. وی چون زبان فرانسه را خوب میدانست از نظر روح شعری بسیار زیر تأثیر شعر شعرای اروپائی قرار داشت از قبیل قصیدۀ ’حوادث بزرگ درۀ نیل’ که تحت تأثیر ویکتور هوگو قرار گرفته است و نمونه های دیگر. احمد شوقی دارای اشعار نمایشنامه ای و ترانه های ساده برای کودکان و قطعات اخلاقی و آموزشی است و کتابی در نثر بنام اسواق الذهب دارد. (ازدرس اللغه و الادب محمد محمدی ص 23). و نیز رجوع به اشهر مشاهیر الشرق ج 1 ص 3 و برای اطلاع از آثار وی رجوع به معجم المطبوعات العربیه ج 2 ستون 1158 شود
الطرابزونی یوسف افندی حنفی نقشبندی. در قرن چهاردهم میزیسته است. او راست: هدایهالذاکرین و حجهالسالکین در شرایط طریقۀ نقشبندی. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1159)
ادرنوی. او را دیوانی است به ترکی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوقیه در فارسی
تصویر شوقیه در فارسی
انگیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقیه
تصویر وقیه
وقیه در فارسی بنگرید به اقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوقی
تصویر شوقی
منسوبه به شوق مربوط به شوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شویه
تصویر شویه
بر باد رفته داراک نیست شده اندک اندکی
فرهنگ لغت هوشیار
تکه گوشت برای کباب، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، کبابی کباب پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوقیه
تصویر سوقیه
منسوب به سوقی اهل بازار بازاریان، رعیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیه
تصویر توقیه
حفظ نمودن و نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
چهل درم از اندازه ها مقیاسی است برای وزن و آن را برابر با 12، 1 رطل 5، 7 مثقال 40 درم خالص نوشته اند، جمع اواقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوت شوقیه
تصویر قوت شوقیه
شورزیست نیروی خواست
فرهنگ لغت هوشیار
دوستدار، مشتاق، علاقه مند
دیکشنری اردو به فارسی