- شوغه
- پینه و آبله ای که بر دستو پا به سبب کار کردن و راه رفتن به هم رسد
معنی شوغه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
صافی که بدان روغن را صاف کنند
که سابقا سپاهیان از علوفه و ماهیانه خود بنویسندگان میدادند
غلیواج موشگیر
ترفند
جمع شاه، گوسپندان پوست سر
بر باد رفته داراک نیست شده اندک اندکی
زشتی، دوری
فرانسوی تکان خوردن، بر خوردن، به هم خوردن تک از شوک سر نیزه زینه سر تیز، توان، نیش نیش کژدم، دفتین شانه جولاهگان، چنگال خوراک خوری، سیخک پای خروس، (با این آرش در فارسی به کار می رود) : برفره فرهت داب شکوه واحد شوک یکی خار. یا شوکه بیضا. باد آورد، کنگر خر
شوغا: بام مسیح و جای خردمندان این خاکدان طویله و شو غارش. (ناصر خسرو 209)
محل خوابیدن گوسفندان در شب
آماس پهلو (ذات الجنب)، شکمدرد، جهیدن رگ
طلا یا نقره که آنرا گدازند و در ناوچه ریزند شمش شفشه، هرچیز شبیه بشمش، لوح چیز طولانی و کوتاه (مانند لوح مزار محراب مسجد تخته حمام)، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز، پشته بلندی
راه ساخته و پرداخته، جاده هموار
جسمی است سفید و متبلور شبیه نمک که در شوره زارها بدست میاید، بطریق مصنوعی هم ساخته میشود
ویژگی کسی که دچار شوک شده
شوکه شدن: دچار شوک شدن
شوکه شدن: دچار شوک شدن
خار، هر یک از زائده های نوک تیزی که در شاخه های بعضی درختان و گیاهان می روید، تیغ، هر چیز شبیه تیغ گیاه
ویژگی جادۀ هموار و شن ریزی شده
ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، زمینی که در آن نمک و این ماده باشد، کنایه از ویژگی زمینی که نتوان در آن کشت و کار کرد، بی حاصل
شورۀ سر: در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
شورۀ سر: در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
جای ریختن خاکروبه و آشغال در کنار کوچه یا محل دیگر
چهاردیواری که شب ها گوسفندان را میان آن جا می دهند، جای خوابیدن گوسفندان در شب
مایعی که پس از گرفتن مسکه از خامه در ظرف باقی می ماند
ناوچۀ آهنی که سیم و زر گداخته را در آن می ریزند تا شمش شود
آوازه نیک، پراکنش بویه
میوه تازه
یک توپ پارچه که درویشان به جای پتو به کار برند
((ش))
فرهنگ فارسی معین
طلا یا نقره که آن را گدازند و در ناوچه ریزند، هرچیز شبیه شمش، هر چیز طولانی وکوتاه، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ بندد و آویزان شود، ریزه هر چیز
((شُ سِّ))
فرهنگ فارسی معین
جاده ای که عملیات زیرسازی آن انجام شده باشد و به جای آسفالت روی آن شن ریخته باشند، جاده ساخته و پرداخته
((رِ))
فرهنگ فارسی معین
جسمی است سفید رنگ و شکننده و قابل حل در آب که ترکیبی است از پتاسیم و نیتروژن و اکسیژن. در صنایع شیشه سازی و باروت سازی از آن استفاده می کنند، پوسته های سفید رنگ و ریزی در موی سر
طلا یا نقره که آن را گداخته و در ناوچه ریخته باشند، شفشه، شمش، هر چیز شبیه شمش، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ می بندد و آویزان می شود، لوح یا علامتی که بر گور کسی نصب می کنند، برای مثال نهی دست بر شوشۀ خاک من / به یاد آری از گوهر پاک من (نظامی۵ - ۷۵۷)