- شوغا
- محل خوابیدن گوسفندان در شب
معنی شوغا - جستجوی لغت در جدول جو
- شوغا
- چهاردیواری که شب ها گوسفندان را میان آن جا می دهند، جای خوابیدن گوسفندان در شب
- شوغا ((شَ))
- جای خوابیدن گاو و گوسفند در شب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوغا: بام مسیح و جای خردمندان این خاکدان طویله و شو غارش. (ناصر خسرو 209)
شوغا: بام مسیح و جای خردمندان این خاکدان طویله و شو غارش. (ناصر خسرو 209)
غار یا آغلی در کوه که شب ها گوسفندان در آن به سر ببرند
شوگاه
خرقه رخقه درویشان
محلی که شبها گاو و گوسفندان در آن بیتوته کنند غاریا چهار دیواری که شبها گله ها را در آن جا دهند
روسی ک بر زه آهوی شاخدار (گویش گیلکی) این واژه را آنندراج پارسی دانسته در واژه نامه مازندرانی نیز آمده (اردک ماهی) روسی ک (گویش گیلکی) سیکا ماهی (سیکا اردک واژه نامه مازندرانی)
پینه و آبله ای که بر دستو پا به سبب کار کردن و راه رفتن به هم رسد
داد و فریاد، هیاهو، جار و جنجال، داد و بیداد، داد و قال، خروش، مردم بسیار و درهم آمیخته، مردم آشوب طلب
غوغا انگیختن: هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن، غوغا کردن
غوغا برآوردن: هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن، غوغا کردن
غوغا کردن: هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن
غوغا انگیختن: هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن، غوغا کردن
غوغا برآوردن: هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن، غوغا کردن
غوغا کردن: هیاهو و داد و فریاد کردن، هنگامه کردن، کنایه از فتنه و آشوب برپا کردن
ویژگی زن اخمو، بداخم، ترش رو، زشت رو، نیکورو، زیبا، شوم، نامبارک. در معنای ۲ و ۳ از اضداد است
کنکاش، مشورت، چهل و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۳ آیه، حم، عسق
شور و مشغله، شلوغی، هیجان، آشوب طلب
کوچک ترین گوزن ایران از راسته جفت سمان دارای کفل سفید و دم کوتاه
خرقه، خرقۀ درویشی
نوعی گوزن کوچک با دم کوتاه و کفل سفید که نوع نر آن شاخ دار است و در جنگل ها زندگی می کند
چادر یا جامۀ درشت بافت
لباس خشن که درشتیش به سبب نو بودن آن باشد
چادر یا جامۀ درشت بافت
لباس خشن که درشتیش به سبب نو بودن آن باشد
ناهمواری دندان، چکمیزک چک چک شاشیدن (شغا برابر با جعبه پارسی است بیفکند رستم شغا و کمان فردوسی) ترکش تیردان
خروش و غوغا، شور و غوغا در جنگ، جنگ
آبله
پینۀ کف دست
گوشت یا هر چیز بریان شده
پینۀ کف دست
گوشت یا هر چیز بریان شده
پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار کردن پیدا شود، پینه یا آبله ای که در پا از راه رفتن بسیار به هم رسد، شغه، شغر
بنگری به وغی جنگ کارزار: (صبر کردن را کو هست و و غارا آتش پیشدستی را باد است و سخا را دریا) (عثمان مختاری)
پینه و آبله ای که در کف دست به علت کار زیاد و در کف پا به علت زیاد راه رفتن به وجود می آید
چرک، ریم، شوخ
تیردان، تیرکش، ترکش