- شورومور
- شورمور، مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد، حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان، شور، غوغا، آشوب
معنی شورومور - جستجوی لغت در جدول جو
- شورومور
- حقیر، ضعیف، شور و غوغا، آشوب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مورچه خرد و ضعیف
مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد، حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان، شور، غوغا، آشوب
حقیر ضعیف: فلان شور و مور است، شور و غوغا آشوب
حشرات
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنانست که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند و وی احساس سرما سرما کند زنجموره قشعریره. یا مور مور شدن کسی را حالت مور مور دست دادن او را
متوالیا پی درپی پشت سرهم: (اتومبیلها وور و وور میوه توی این تهران می آورند)
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنان است که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند وی احساس سرما کند
فتنه و غوغا، جاروجنجال
مورچۀ بسیار بزرگ، در افسانه، مورچه ای بزرگ به اندازل یک بز
حالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض می شود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن می کند
حرف زدن تلقین و تکرار کردن پر حرفی. ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزیست و دریای علم نه ملایی است وروور