جدول جو
جدول جو

معنی شوذانیق - جستجوی لغت در جدول جو

شوذانیق
بازی، باز، (یادداشت مؤلف)، رجوع به شوذانق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوانیق
تصویر دوانیق
دانگ، یک ششم درهم
فرهنگ فارسی عمید
(شَ نِءْ)
جمع واژۀ شانی ٔ. (از اقرب الموارد). مالهائی که بدانها بخل نتوان کرد که گویا شخص آنها را دشمن داشته و بذل کرده است. (ناظم الاطباء). و رجوع به شانی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(شُ / شَ)
شبانی. چوپانی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شوان و شبانی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دانق. (یادداشت مؤلف) (دهار). جمع واژۀ دانق، معرب دانگ. (یادداشت مؤلف) : صاحب نظری دقیق در احتساب شعیرات و دوانیق... (تاریخ جهانگشای جوینی). الطینه سته عشر ما شجه و الماشجه اربع دوانیق ذهب و صرف ذهبهم علی نصف دینار النیسابوری. (الجماهر ص 36)
لغت نامه دهخدا
شودانیق. از طیور صید، صقر یا شاهین را نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
چرغ. شاهین. (منتهی الارب). نوعی از چرغ. (ناظم الاطباء). رجوع به سوذنیق، شوذنیق، شوذق، شوذانق، شوذنوق، المعرب جوالیقی، سوذق و سوذنیق شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به سوذان که از قرای اصفهان است، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(ذَ / سَ ذَ)
نوعی از شاهین و باز. (ناظم الاطباء). چرغ. شاهین. (منتهی الارب). سوذانقه. شاهین. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(شَ ذَ)
سوذانق. سوذق. سوذنیق. شوذنیق. شوذانق. شوذق. شیذنوق. معرب شاهین. (از المعرب جوالیقی ص 187، 204). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب است به شوکان که شهرکی است میان ابیورد و سرخس. (از انساب سمعانی). رجوع به شوکان شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به شومان از بلاد صغانیان است از مرز مسلمین، (از انساب سمعانی) :
خبرت هست که در شهر بخارا سی سال
خرزه خوردی به یکی خربزۀ شومانی،
سوزنی،
رجوع به شومان شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به فوذان که از قرای اصبهان است، (سمعانی)، رجوع به فودان شود
لغت نامه دهخدا
معرب سودانیات است و آن مرغی باشد که درخت را با منقار سوراخ کند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دارکوب، دارسنب
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رجوع به شذانق و دزی ج 1 ص 715 شود
لغت نامه دهخدا
حسین بن محمد بن حسین شاذانی، مکنی به ابوالغنایم، از اهل بغداد است وی از ابومحمد عبداﷲ بن یحیی بن عبدالجبار السکری سماع حدیث کرد، ابوالقاسم اسماعیل بن احمد سمرقندی از وی روایت حدیث کرده است، در رجب سنۀ 77 هجری قمری وفات یافت، (انساب سمعانی)
محمد بن احمد، از محدثین است، (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به شاذان و آن نسبت اجدادی است، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
جمع واژۀ خانقه، وآن قسمی درد و ورم گلو است، و گویا جمع بمعنی مفرد خویش نیز مستعمل است. (یادداشت بخط مؤلف) : و توفی سکمان بن ارتق بعله الخوانیق فی طریق الفراهبین طرابلس و القدس. (وفیات الاعیان چ طهران ص 65)
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ جَ)
خلاف کردن. لواذ. ملاوذه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یکی از پادشاهان هندوستان که بیست وپنج سال حکومت کرد. (از مجمل التواریخ والقصص ص 116)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نوعی از چرغ. (ناظم الاطباء). چرغ یا شاهین. (منتهی الارب). سوذانق. سوذق. سوذنیق. شوذنیق. شوذق. شوذنوق. شیذنوق. شاهین و آن معرب از فارسی است و اصل آن سادانک، سادنک، سودناه (نیم درهم). (از المعرب جوالیقی ص 187، 204). ادی شیر احتمال داده است که این کلمه فارسی نباشد بلکه معرب از یونانی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 187، 204)
لغت نامه دهخدا
(شَ ذَ)
شوذانق. سوذق. سوذنیق. شوذق. شوذنوق. سوذانق. شیذنوق. معرب شاهین. (از المعرب جوالیقی ص 186، 187، 204). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شانیه، به معنی نوعی از کشتی. (از اقرب الموارد). رجوع به شانیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوانیق
تصویر دوانیق
جمع دانق، از ریشه پارسی دانگ ها اندازه ای است جمع دانق دوانق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوذانیه
تصویر لوذانیه
ترفند (حلیه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوانی
تصویر شوانی
شبانی چوپانی
فرهنگ لغت هوشیار