جدول جو
جدول جو

معنی شوبست - جستجوی لغت در جدول جو

شوبست
افسون، چاره، علاج
تصویری از شوبست
تصویر شوبست
فرهنگ فارسی عمید
شوبست
(بَ)
شوپست. شونست. افسون. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). سحر و افسون. (ناظم الاطباء) ، علاج. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). علاج و چاره. شوپست. (ناظم الاطباء). و رجوع به شوپست شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبست
تصویر شبست
ویژگی هر چیزی که به نظر ناخوش و ناپسند آید، زشت
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
فرانتز (1797- 1828 میلادی). آهنگساز مشهور اتریشی. وی در خاندانی گمنام و تهی دست در نزدیکی ’وینه’ متولد شد. در 12سالگی برای تحصیل موسیقی به مدرسه رفت و پیش از 18سالگی شروع به ساختن آهنگ کرد. مدتی به کارآموزی پرداخت و سپس همه وقت خود راصرف آهنگسازی کرد. شوبرت در سراسر عمر گمنام و بیکار و تهی دست بود و هرگز به شهرت و ثروت نرسید. کنسرتهای او با شکست روبرو میشد. عاقبت در 31سالگی با گمنامی جهان را بدرود گفت. آهنگهای او پس از مرگش انتشاریافت و موجب شهرت وی گردید. اثری از اپراهای بسیار او بجا نمانده. او هشت سمفونی ساخته و ملودی ها و آثار دیگرش بسبب عمق احساسات و رقت طبع در سراسر جهان معروف است. از آهنگهای مشهور اوست: سمفنی در اوت ماژور شمارۀ 9، سمفنی در اوت مینور شمارۀ 4، کوارتت دررمینور روی ترانۀ ’دختر و مرگ’. وی ترانه و سونات و کوارتت بسیار ساخته است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
پراکندگی و پریشانی. (برهان). پراکندگی. (جهانگیری) (رشیدی). و بعضی شوبست خوانده اند و بعضی شونست بمعنی افسون وعلاج گفته اند. تصحیفش معلوم نیست. (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
فسون و علاج. (برهان). شوبست. فسون و علاج. (رشیدی). شونست در نسخۀ میرزا اما درمؤید شوخست و در فرهنگ به بای تازی شوبست و فارسی شوپست بوزن خوبست آمده
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، در 7 هزارگزی جنوب راه میناب به بندرعباس، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چاه، محصولش غلات و خرما، شغل مردمش زراعت است. مزرعۀ خوش آمدی جزو این دهکده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(شِ بِ)
چیزی را گویند که بر طبع گران و ناخوش آید. (برهان قاطع). گران و بغیض بود. (فرهنگ نظام) :
پنجاه سال رفتی از گاهواره تا گور
بر ناخوشی بریدی راهی بدین شبستی.
ناصرخسرو.
رجوع به شبشت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبست
تصویر شبست
زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبست
تصویر شبست
ناپسند، زشت، هراسناک
فرهنگ فارسی معین
نرده ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی