زاویه ها، فضاهای میان دو خط یا دو سطح متقاطع، کنایه از طرزهای نگرش به چیزی، دیدگاه ها، کنج ها، گوشه ها، عبادتگاههای زاهدان و صوفیان، خانقاه ها، محل های زندگی، خانه ها، کنایه از آشیانه های پرنده، جمع واژۀ زاویه
زاویه ها، فضاهای میان دو خط یا دو سطح متقاطع، کنایه از طرزهای نگرش به چیزی، دیدگاه ها، کنج ها، گوشه ها، عبادتگاههای زاهدان و صوفیان، خانقاه ها، محل های زندگی، خانه ها، کنایه از آشیانه های پرنده، جمعِ واژۀ زاویه
مراد و مقصد و حاجت و ضروری، (برهان)، بایسته، دروا، دربایست، محتاج الیه، وایه، بایا، نیازی، (یادداشت مرحوم دهخدا) : گاه و بیگاه راعی جودت زایران را روا کند وایا، شهاب الدین (از سروری)، ملک را ز حرزی که وایا بود نکوتر دعای رعایا بود، امیرخسرو (از سروری)، رشته ای زآن نمط که وایا بود خود به خانه درش مهیا بود، امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411)، ، گشاده، (برهان)
مراد و مقصد و حاجت و ضروری، (برهان)، بایسته، دروا، دربایست، محتاج الیه، وایه، بایا، نیازی، (یادداشت مرحوم دهخدا) : گاه و بیگاه راعی جودت زایران را روا کند وایا، شهاب الدین (از سروری)، ملک را ز حرزی که وایا بود نکوتر دعای رعایا بود، امیرخسرو (از سروری)، رشته ای زآن نمط که وایا بود خود به خانه درش مهیا بود، امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411)، ، گشاده، (برهان)
جمع واژۀ شظیه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سرهای اضلاع سفلی که شبیه به غضروف اند. (ناظم الاطباء). دندانه های هرچیز. (غیاث اللغات) (آنندراج). به معنی پاره های چیزی: شظایا العصب، ریشه های نی. (یادداشت مؤلف). ریشه های هر چیز. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به شظیه شود، در لغات طب نوشته که شظایا به معنی ریشه های مغز حرام است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
جَمعِ واژۀ شظیه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سرهای اضلاع سفلی که شبیه به غضروف اند. (ناظم الاطباء). دندانه های هرچیز. (غیاث اللغات) (آنندراج). به معنی پاره های چیزی: شظایا العصب، ریشه های نی. (یادداشت مؤلف). ریشه های هر چیز. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به شظیه شود، در لغات طب نوشته که شظایا به معنی ریشه های مغز حرام است. (آنندراج) (غیاث اللغات)
شوائب. جمع واژۀ شائبه. آلودگیها: و کار آن ملک را از شوایب کدورات صافی گردانید. (جهانگشای جوینی). و جانبین از شوایب خلاف صافی، خراسان از طغات و عدات پاک گشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به شوائب و شائبه شود
شوائب. جَمعِ واژۀ شائبه. آلودگیها: و کار آن ملک را از شوایب کدورات صافی گردانید. (جهانگشای جوینی). و جانبین از شوایب خلاف صافی، خراسان از طغات و عدات پاک گشت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به شوائب و شائبه شود
بقیۀ از قوم یا از شتران هلاک شده. (منتهی الارب). بقیه از قوم یا از مال هلاک شده. (از اقرب الموارد) ، ردی ٔ و هیچکاره از شتران و گوسفندان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
بقیۀ از قوم یا از شتران هلاک شده. (منتهی الارب). بقیه از قوم یا از مال هلاک شده. (از اقرب الموارد) ، ردی ٔ و هیچکاره از شتران و گوسفندان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
پارۀ گوشت جهت بریانی، یا عام است. یقال: مابقی من الشاه الا شوایه، ای قلیل. (از منتهی الارب). بریده شدۀ از گوشت. (از اقرب الموارد) ، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، شوایهالخبز، گردۀ نان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
پارۀ گوشت جهت بریانی، یا عام است. یقال: مابقی من الشاه الا شوایه، ای قلیل. (از منتهی الارب). بریده شدۀ از گوشت. (از اقرب الموارد) ، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، شوایهالخبز، گردۀ نان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ زاویه. کنج ها. گوشه ها. بیغوله ها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشه ها. جمع واژۀ زاویه. (غیاث) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) : آنرا اصول و فروع وزوایا نهاده. (کلیله و دمنه). رجوع به زاویه شود
جَمعِ واژۀ زاویه. کنج ها. گوشه ها. بیغوله ها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوشه ها. جَمعِ واژۀ زاویه. (غیاث) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین) : آنرا اصول و فروع وزوایا نهاده. (کلیله و دمنه). رجوع به زاویه شود