جدول جو
جدول جو

معنی شوامخ - جستجوی لغت در جدول جو

شوامخ
جمع واژۀ شامخه، جمع واژۀ شامخبرای مثال جبال شامخه اش با سپهر نجوی گوی / چو عاشقی که کند راز دل به یار اظهار (قاآنی - ۳۸۸)
تصویری از شوامخ
تصویر شوامخ
فرهنگ فارسی عمید
شوامخ(شَ مِ)
جمع واژۀ شامخه. شامخات. جبال ٌ شوامخ، کوههای بلند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چیزهای بلند و بلندیها و این جمع شامخه است مشتق از شموخ بمعنی بلند شدن. (غیاث اللغات). شواهق. (یادداشت مؤلف) ، ج شامخ. (دستوراللغه). و رجوع به شامخ و شامخه شود
لغت نامه دهخدا
شوامخ
چیزهای بلند و بلندیها
تصویری از شوامخ
تصویر شوامخ
فرهنگ لغت هوشیار
شوامخ((شَ مِ))
جمع شامخ و شامخه
تصویری از شوامخ
تصویر شوامخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوامخ
تصویر کوامخ
کامخ ها، نوعی خورش که از شیر و ماست تهیه می شود، آب کامه ها، جمع واژۀ کامخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شامخ
تصویر شامخ
بلند، مرتفع
فرهنگ فارسی عمید
(کَ مِ)
جمع واژۀ کامخ و آن معرب کامه است. (از اقرب الموارد). آبکامه که از آن نان خورش سازند. (منتهی الارب ذیل کامخ). جمع واژۀ کامخ معرب کامه. نان خورش از پودنه و شیر و ادویۀ حاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کامه ها. (فرهنگ فارسی معین) .و رجوع به کامه شود: و از کوامخ و رواصیرهیچ احتراز نکرد. (چهارمقاله). و هو (العنبه المکبوس بالخل و غیره) من اجل الکوامخ. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(شَ مِ)
هرآنچه چیزی را دربرداشته و شامل وی باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شامل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مِ)
جمع واژۀ شامس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شامس شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مِ)
جمع واژۀ شامذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به شامذ شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
بلند. مرتفع. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
- جبال شامخات و شوامخ، کوه های بلند. (از منتهی الارب) :
عاقلان را در جهان جائی نماند
جز که در کهسارهای شامخات.
ناصرخسرو.
- نسب شامخ، شریف و عالی نسب. (از اقرب الموارد).
، متکبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجل شامخ، کثیرالشموخ. (از اقرب الموارد). ج، شمخ، بمجاز کسی که بینی خود را بواسطۀ تکبر بلند کند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شمخ الرجل بانفه، تکبر نمود. (منتهی الارب). ج، شمّخ
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
گیاهی از طایفۀ چتری که جعفری نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع کامخ، از ریشه پارسی کامه ها جمع کامخ کامه ها: از کوامخ و رواصیر هیچ احتراز نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامخ
تصویر شامخ
بلند، مرتفع، رفیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامخ
تصویر شامخ
((مِ))
مرتفع، بلند
فرهنگ فارسی معین
بلند، مرتفع، جلیل، رفیع، منیع، والا
فرهنگ واژه مترادف متضاد