جدول جو
جدول جو

معنی کوامخ

کوامخ
کامخ ها، نوعی خورش که از شیر و ماست تهیه می شود، آب کامه ها، جمع واژۀ کامخ
تصویری از کوامخ
تصویر کوامخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کوامخ

کوامخ

کوامخ
جمع کامخ، از ریشه پارسی کامه ها جمع کامخ کامه ها: از کوامخ و رواصیر هیچ احتراز نکرد
فرهنگ لغت هوشیار

کوامخ

کوامخ
جَمعِ واژۀ کامخ و آن معرب کامه است. (از اقرب الموارد). آبکامه که از آن نان خورش سازند. (منتهی الارب ذیل کامخ). جَمعِ واژۀ کامخ معرب کامه. نان خورش از پودنه و شیر و ادویۀ حاره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کامه ها. (فرهنگ فارسی معین) .و رجوع به کامه شود: و از کوامخ و رواصیرهیچ احتراز نکرد. (چهارمقاله). و هو (العنبه المکبوس بالخل و غیره) من اجل الکوامخ. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا

شوامخ

شوامخ
جمعِ واژۀ شامخه، جمعِ واژۀ شامخبرای مِثال جبال شامخه اش با سپهر نجوی گوی / چو عاشقی که کند راز دل به یار اظهار (قاآنی - ۳۸۸)
شوامخ
فرهنگ فارسی عمید

شوامخ

شوامخ
جَمعِ واژۀ شامخه. شامخات. جبال ٌ شوامخ، کوههای بلند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، چیزهای بلند و بلندیها و این جمع شامخه است مشتق از شُموخ بمعنی بلند شدن. (غیاث اللغات). شواهق. (یادداشت مؤلف) ، ج ِشامخ. (دستوراللغه). و رجوع به شامخ و شامخه شود
لغت نامه دهخدا

کامخ

کامخ
پارسی تازی گشته کامک کامه آبکامه نانخورشی است یا آشی آبکامه که از آن نانخورش سازند کامه، جمع کوامخ، پلیدی مردم
فرهنگ لغت هوشیار

کامخ

کامخ
آبکامه که از آن نانخورش سازند، کامه، کنایه از پلیدی مردم، جمع کوامخ
کامخ
فرهنگ فارسی معین