جدول جو
جدول جو

معنی شهوتزا - جستجوی لغت در جدول جو

شهوتزا
شهوت انگیز، مشهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهوت
تصویر شهوت
چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن، جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد، خواهش نفس، میل و رغبت به درک لذت، میل به جماع
فرهنگ فارسی عمید
(شَهَْ وَ)
آزمند جماع، مطیع خواهش نفس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هاینریش، آهنگساز آلمانی که در شهر کوستریتز در سال 1585 میلادی بدنیا آمد و در سال 1672 میلادی درگذشت، وی یکی از بزرگترین استادان مکتب موسیقی آلمانی و مصنف آثار مذهبی بسیار است چون مزامیر، تاریخ مقدس، عواطف، آثار مزبور بسیار تحت تأثیر هنر مونتوردی قرار گرفته اند، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَهَْ وَ)
آرزو. (مهذب الاسماء). آرزو و میل و رغبت و اشتیاق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت. (ناظم الاطباء). آرزو و شوق نفس در حصول لذت و منفعت. (غیاث اللغات) (آنندراج). مطلق آرزوو خواهش. (آنندراج). اشتیاق. رغبت شدید. آرزوی چیزی. خواهش چیزی. آرزو. توقان نفس به امور مستلذه. (یادداشت مؤلف) :
شهوت فرونشان و بکنجی فرونشین
منشین بر اسب غدر و طمع را مده لگام.
ناصرخسرو.
همه رنج جهان از شهوت آید
که آدم زآن برون از جنت آید.
ناصرخسرو.
آب شهوت مریز خاقانی
دست از این آب هم به آب بشوی.
خاقانی.
هرکه خر در خلاب شهوت راند
در سر افتادش اسب سرکش عمر.
خاقانی.
بغربت زنی کردی آن شد وگرچه
که صد شهوت او بپاکی نیرزد.
خاقانی.
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو.
مولوی.
پس کلوا ازبهر آدم شهوت است
بعد از آن لاتسرفوا زآن عفت است.
مولوی.
سیاه را در آن حالت نفس طالب بود و شهوت غالب. (سعدی).
به شهوت قرب تن با تن ضرور است
میان عشق و شهوت راه دور است.
وحشی بافقی.
- از سر شهوت برخاستن، از شهوت دوری جستن. کناره گیری از شهوت: اما میترسیدم که از سر شهوت برخاستن... کاری دشوار است. (کلیله ودمنه). هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه... از سر شهوت برخیزد. (کلیله و دمنه).
- به شهوت حرام افتادن، به خواستی درافتادن که مخالف با دستور شرع باشد: از شهوت حلال به شهوت حرام افتاده است. (گلستان).
- شهوت جنبیدن، میل شدید نمودن: وی را شهوتی بجنبید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100).
- شهوت حلال، خواست که مخالف با دستور شرع نباشد: هرکه ترک شهوات ازبهر قبول خلق داده است از شهوت حلال به شهوت حرام افتاده است. (گلستان).
، اشتهاء. (یادداشت مؤلف) : باید که طعام بر شهوت صادق خورند و تأخیر نکنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تشنگی غلبه کند (در شخص مسلول) و شهوت طعام برود بسبب ضعیفی قوه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، قوه ای در حیوان برای جلب ملایم. مقابل غضب که دفع منافر است. (از یادداشت مؤلف)، قوه آرزوانگیز. ج، شهوات. (یادداشت مؤلف)، آرزوی جماع. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات)، جوع. (یادداشت مؤلف). خواهش و آرزوی طعام. (ناظم الاطباء)، فاسد گشتن قلوب است که انسان را بشرارت و شیطنت وامیدارد، میلهای غیرشرعی. (قاموس کتاب مقدس). هوا و هوس. (ناظم الاطباء). آرزوهای نامشروع،
{{صفت}} مشتهی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهوتی
تصویر شهوتی
منسوب به شهوت، کسی که آزمند به جماع باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوت
تصویر شهوت
میل و رغبت و اشتیاق و شوق نفس در حصول لذت و منفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوت
تصویر شهوت
((شَ وَ))
میل، خواهش نفس، میل شدید و غیرطبیعی به چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوازا
تصویر هوازا
اکسیژن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شهوت
تصویر شهوت
ورن
فرهنگ واژه فارسی سره
بوالهوس، حشری، شبق، شهوتی، هوسباز، هوسران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوالهوسی، حشری، شبق، هواپرستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باء، شبق، میل، هوس، هوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
در مقام افسوس گفته شود
فرهنگ گویش مازندرانی