جدول جو
جدول جو

معنی شهمرد - جستجوی لغت در جدول جو

شهمرد(شَمَ)
مخفف شاه مرد. رجوع به شاه مرد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهمردان
تصویر شهمردان
(پسرانه)
نام پسر ابولخیر، اخترشناس و ریاضیدان ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(شِ / شُ مَ / مُ)
شمرده. مرخم شمرده. (یادداشت مؤلف). رجوع به شمرده شود.
- ناشمرد، ناشمرده. سنجیده نشده. بیحساب. بیمر:
یکی گوی و چوگان به قاصد سپرد
قفیزی پر از کنجد ناشمرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
محلی از طسوج الدوز به قم. (تاریخ قم ص 117)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
ابن ابوالخیر رازی. از علمای ریاضی و طبیعی. او راست کتاب البدایع به عربی در علم نجوم و کتاب نزهت نامۀ علائی مشتمل بر دوازده مقاله و مقدمه و خاتمه در علوم مختلفه بفارسی که پس از 477 هجری قمری بنام عضدالدین علاءالدوله و جمال المله خاص بک ابوکالیجار گرشاسف حسام امیرالمؤمنین کرده و کتاب روضهالمنجمین که بسال 466 هجری قمری بنام حکیم علی بن ابراهیم نوشته و کتابی دیگر بنام شش فصل دارد. وی معاصر حکیم عمر خیام و وفات او پس از 466 است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به سبک شناسی ج 2 ص 52، 53 و159 و شرح حال رودکی ص 27 و فرهنگ فارسی معین شود
ابومنصور پارسی. وزیر امیر بصره، پسرکالیجار دیلمی، ملک پارس و از مردم قرن پنجم هجری. رجوع به سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 114 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
کدخدای فائق خادم خاصه. مشهد علی بن موسی الرضا علیه السلام را آبادان کرد و پس از او ابوالفضل سوری در آن زیادتهای بسیار فرمود و مناره ای کردو دهی خرید فاخر و بر آن وقف کرد. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا