جدول جو
جدول جو

معنی شهشناسی - جستجوی لغت در جدول جو

شهشناسی
(شَ شِ)
مخفف شاه شناسی. رجوع به شاه شناسی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ شِ)
عمل و صفت شعرشناس. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعرشناس شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
به صورت ترکیب به معنی شناسایی و آگاهی به کار می رود و ترکیبات ذیل در آن هست:
- آب شناسی. آدم شناسی. انجم شناسی. ایران شناسی. جمجمه شناسی. جنگل شناسی. جواهرشناسی. جوهرشناسی. حق شناسی. حیوان شناسی. خاک شناسی. خاورشناسی. خداشناسی. خطشناسی. خودشناسی. روانشناسی. زمین شناسی. سبک شناسی. ستاره شناسی. سخن شناسی. سکه شناسی. سنگ شناسی. شرق شناسی. شعرشناسی. عرب شناسی. قبله شناسی. قیافه شناسی. کتاب شناسی. گوهرشناسی. مردم شناسی. معدن شناسی. میکرب شناسی. نبات شناسی. نمک شناسی. وقت شناسی. هواشناسی.
و رجوع به ترکیبات شناس شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
رجوع به شه نائی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابو، علی حسن بن محمد بن اسماعیل بن اشناس بن حمامی بزار (منسوب به اشناس غلام متوکل). مولای جعفر متوکل بود. از ابوعبداﷲ حسین بن محمد بن عبیدعسکری و عمر بن محمد بن سنبک و عبیداﷲ بن محمد بن عاید حلال و گروهی از این طبقه سماع کرد. ابوبکر خطیب نام او را آورده و گفته است: از وی اندکی کتابت کردم و سماع او صحیح بود جز اینکه وی رافضی بود... و او را در منزلش واقع در کرخ مجلسی بود که شیعیان در آن حاضر میشدند و او مثالب و معایب صحابه را بر آنان قرائت میکرد و سلف را مورد طعن قرار میداد. وی در شوال سال 359 هجری قمری متولد شد و در ذیقعده سال 439 هجری قمری درگذشت و در مقبرۀ باب الکناس مدفون شد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به اشناس که غلام متوکل بود. (انساب سمعانی). و رجوع به اشناس شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نادانی. بی اطلاعی. بی معرفتی. (ناظم الاطباء) ، ناشناسا بودن. شناسانبودن. معروف و شناخته نبودن. رجوع به شناسا شود
لغت نامه دهخدا
(گُ هََ شِ)
مخفف گوهرشناسی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
حالت و چگونگی روشناس. معروفیت و شهرت. اشتهار. سرشناسی. رجوع به روشناس شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
مخفف شاهانشاهی. شاهنشهی. سلطنت و پادشاهی. (ناظم الاطباء). رجوع به شاهنشاهی شود: هر فرمان که از حضرت شهنشاهی صادر شود جز انقیاد و مطاوعت صورت نبندد. (سندبادنامه ص 324).
شهنشاهی و نامش جاودان باد
تنش آسوده و دل شادمان باد.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(شَهْ)
نام سازی که آنرا سرنا گویند. (غیاث) (از برهان). سورنائی. شاه نائی. شاه نای. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ شِ)
عمل خط شناسی. کارشناسی خط. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ شِ)
علم الانسان. شناسایی به حال مردم. مردم شناسی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف شاه نای. سرنا. سورنای. (برهان) (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به شاهنای شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرقشناسی
تصویر شرقشناسی
خورایشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهنای
تصویر شهنای
سورنای سرنا شهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشناسی
تصویر روشناسی
معرفت شناخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روشناسی
تصویر روشناسی
معرفت، شناخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنشناسی
تصویر تنشناسی
آناتومی
فرهنگ واژه فارسی سره