معنی تنشناسی
تنشناسی
آناتومی
تصویر تنشناسی
فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با تنشناسی
روشناسی
روشناسی
معرفت شناخت
فرهنگ لغت هوشیار
تن شناس
تن شناس
کسی که به معرفت احوال تن را حاصل کرده طبیب، ظاهری قشری
فرهنگ لغت هوشیار
بندشناسی
بندشناسی
علم شناختن بندهای استخوان، مفصل شناسی، آرترولوژی
فرهنگ فارسی عمید
روشناسی
روشناسی
معرفت، شناخت
فرهنگ فارسی معین
هنرشناسی
هنرشناسی
Connoisseurship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هنرشناسی
هنرشناسی
especialização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
هنرشناسی
هنرشناسی
conocimiento experto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هنرشناسی
هنرشناسی
mistrzostwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
هنرشناسی
هنرشناسی
искусство
دیکشنری فارسی به روسی