جدول جو
جدول جو

معنی شهرکرد - جستجوی لغت در جدول جو

شهرکرد
(شَرِ کُ)
شهرستانی است از اصفهان و شامل چهار بخش و 15 دهستان و 453 آبادی و 248840 تن سکنه است. (از فرهنگ فارسی معین). نام جدید ده کرد، واقع در جنوب غربی سامان از نواحی اصفهان. (از یادداشت مؤلف) ، مرکز شهرستان شهرکرد اصفهان که 15600 تن سکنه دارد. در قرن 7 هجری شهرکرد تحت تسلط اتابکان فارس و لرستان بود. در این محل پاسگاهی جهت تأمین عبور و مرور ساخته شده بود. چون پاسداران این پاسگاه را ایل کردان تشکیل میدادند بنام ’ده کرد’ موسوم شد و در شهریور 1314 هجری شمسی بنابه تصویب نامۀ هیئت دولت به ’شهرکرد’ مبدل گردید. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهرزاد
تصویر شهرزاد
(پسرانه)
شهزاد، شاهزاده، زاده شهر، نام دختری زیبا که داستانهای هزار و یک شب از زبان او نقل شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرداد
تصویر شهرداد
(پسرانه)
هدیه شهر، نام قدیم شهر اهواز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرآرا
تصویر شهرآرا
آرایندۀ شهر، آرایش کنندۀ شهر، زیب و زینت بستن شهر، آذین بندی شهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
دیر کردن، دیر شدن، در بانکداری عقب انداختن پرداخت وجه سند، تاخیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرمرد
تصویر شیرمرد
دلیر، دلاور، شجاع، بی باک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
اندازه و مقیاس کار انجام شده، کار، کردار، عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهربند
تصویر شهربند
بارو و حصار شهر، دیوار دور شهر، زندان، زندانی، کسی که در محاصره باشد، برای مثال حصار فلک برکشیدی بلند / در او کردی اندیشه را شهربند (نظامی۵ - ۷۴۴)، درون دلت شهربند است راز / نگر تا نبیند در شهر باز (سعدی۱ - ۱۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ جِ)
از دیه های فراهان. (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
شهری است در طرف ترکستان در نزدیکی جند، و از آن تا خوارزم حدود ده روز راه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکرکردن
تصویر شکرکردن
ثنا گفتن، سپاس نعمت خدایتعالی و جز وی کردن، سپاس گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قهرکردن
تصویر قهرکردن
خشم کردن، تغییر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
راندن وخواندن ستور ومرکب از (هر) حکایت صوت در راندن و خواندن ستوران و (کردن) که فعلمعین است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
((شَ وَ))
کسی که در شهر زندگی می کند، اهل یک شهر یا یک کشور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
((کَ))
عمل و کار، اندازه و مقیاس کار انجام شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهربند
تصویر شهربند
((~. بَ))
دیوار دور شهر، زندان، زندانی، کسی که در محاصره افتاده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرمرد
تصویر شیرمرد
((مَ))
مرد شجاع و بی باک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
((کَ))
دیر کردن، عقب افتادن، تأخیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارکرد
تصویر کارکرد
عملکرد، آکتیویته، مصرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صبرکرد
تصویر صبرکرد
شکیبید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
تاخیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
Tardiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
Citizen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
spóźnienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
atraso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
公民
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
迟到
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
obywatel
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
Verspätung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
громадянин
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
запізнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
Bürger
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
гражданин
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیرکرد
تصویر دیرکرد
опоздание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهروند
تصویر شهروند
cidadão
دیکشنری فارسی به پرتغالی