شهرک مرزبان. والی فارس از قبل یزدگرد. در سال 23 هجری به مدینه خبررسید که شهرک حاکم فارس با گروه بسیاری از فارسیان شهر توج را که در سرحد آن ولایت بجانب اهواز واقع بوده است اردوگاه ساخته و عزم جنگ با سپاه اسلام را داردو در آن هنگام عمر بن الخطاب امرا و رؤسای شهرها رابمقابله با شهرک مأمور گردانید و هر یک را بحکومت ناحیه ای از آن ولایات نامزد کرد و چون سربازان اسلام وارد فارس شدند شهرک مرزبان والی فارس با لشکری تا ریشهر (شهری باستانی نزدیک بوشهر) به استقبال لشکر مسلمین رفت. در گیرودار جنگ سوار بن همام عبدی با شهرک روبرو گردید. سردار عرب در این گیرودار نیزه ای بر سینۀ شهرک زد و او را از پای درآورد. رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 214، حبیب السیر ج 1 چ خیام و فتوح البلدان بلاذری و بزرگان شیراز تألیف رحمت الله مهراز شود قصبۀ مرکز بخش طالقان تابعشهرستان تهران، کنار رود خانه مشاهرور با 1000 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) : پادشاه بعد از دو سه روز حرکت فرمود و از شهرک رودبار بگذشتند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به شهرک الموت شود
شهرک مرزبان. والی فارس از قِبَل یزدگرد. در سال 23 هجری به مدینه خبررسید که شهرک حاکم فارس با گروه بسیاری از فارسیان شهر توج را که در سرحد آن ولایت بجانب اهواز واقع بوده است اردوگاه ساخته و عزم جنگ با سپاه اسلام را داردو در آن هنگام عمر بن الخطاب امرا و رؤسای شهرها رابمقابله با شهرک مأمور گردانید و هر یک را بحکومت ناحیه ای از آن ولایات نامزد کرد و چون سربازان اسلام وارد فارس شدند شهرک مرزبان والی فارس با لشکری تا ریشهر (شهری باستانی نزدیک بوشهر) به استقبال لشکر مسلمین رفت. در گیرودار جنگ سوار بن همام عبدی با شهرک روبرو گردید. سردار عرب در این گیرودار نیزه ای بر سینۀ شهرک زد و او را از پای درآورد. رجوع به فارسنامۀ ابن البلخی ص 214، حبیب السیر ج 1 چ خیام و فتوح البلدان بلاذری و بزرگان شیراز تألیف رحمت الله مهراز شود قصبۀ مرکز بخش طالقان تابعشهرستان تهران، کنار رود خانه مشاهرور با 1000 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1) : پادشاه بعد از دو سه روز حرکت فرمود و از شهرک رودبار بگذشتند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به شهرک الموت شود
از: شهر + ’-ک’، تصغیر، شهر خرد. شهر کوچک: در میان دو کوه بر کنار دریا در آب شهرکی ساخت (انوشروان) . (فارسنامۀ ابن البلخی ص 123). مایین، شهرکی است در میان کوهستان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 123)، از شواهدی که به دست آمده است و در زیر نقل میشود چنین استنباط میگردد که شهرک اصطلاح جغرافیایی بوده با معنی ’قصبه’، مرکز شهرستان یا ناحیه ای کوچک و شهری که مرکز ناحیه ای کوچک باشد و به همین جهت گاه با صفت کوچک و گاه با صفت بزرگ بکار رفته است، برحسب آنکه کرسی ناحیۀ کوچکی باشد یا بزرگی: لیشتر، شهرکی است با هوای درست. (حدود العالم). اساباد، کرمانشاهان، مرج، شهرکهاییند بر ره حجاج، انبوه و آبادان. (حدود العالم). صیمره و سیروان، دو شهرکند آبادان و خرم. (حدود العالم). توج، به قدیم شهرکی بزرگ بوده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 135). جره، بپارسی ’گره’ گویند، شهرکی کوچک است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142). ابرقویه، شهرکی کوچک... اقلید، شهرکی کوچک... سرموق و ارجمان، شهرکی کوچکست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 124)، درلغت حافظ اوبهی ذیل لغت ’شارک’ که مرغکی است خوش آواز... گوید: آنرا شهرک نیز گویند. (یادداشت مؤلف)
از: شهر + ’َ-َک’، تصغیر، شهر خرد. شهر کوچک: در میان دو کوه بر کنار دریا در آب شهرکی ساخت (انوشروان) . (فارسنامۀ ابن البلخی ص 123). مایین، شهرکی است در میان کوهستان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 123)، از شواهدی که به دست آمده است و در زیر نقل میشود چنین استنباط میگردد که شهرک اصطلاح جغرافیایی بوده با معنی ’قصبه’، مرکز شهرستان یا ناحیه ای کوچک و شهری که مرکز ناحیه ای کوچک باشد و به همین جهت گاه با صفت کوچک و گاه با صفت بزرگ بکار رفته است، برحسب آنکه کرسی ناحیۀ کوچکی باشد یا بزرگی: لیشتر، شهرکی است با هوای درست. (حدود العالم). اساباد، کرمانشاهان، مرج، شهرکهاییند بر ره حجاج، انبوه و آبادان. (حدود العالم). صیمره و سیروان، دو شهرکند آبادان و خرم. (حدود العالم). توج، به قدیم شهرکی بزرگ بوده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 135). جره، بپارسی ’گره’ گویند، شهرکی کوچک است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 142). ابرقویه، شهرکی کوچک... اقلید، شهرکی کوچک... سرموق و ارجمان، شهرکی کوچکست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 124)، درلغت حافظ اوبهی ذیل لغت ’شارک’ که مرغکی است خوش آواز... گوید: آنرا شهرک نیز گویند. (یادداشت مؤلف)
شهر کوچک، مجموعه مسکونی دارای تأسیسات شهری (آب، برق، خیابان، فروشگاه)، که خانه ها، ساکنان یا مساحت کمی دارد و از لحاظ اداری بخشی از یک شهر به شمار می رود
شهر کوچک، مجموعه مسکونی دارای تأسیسات شهری (آب، برق، خیابان، فروشگاه)، که خانه ها، ساکنان یا مساحت کمی دارد و از لحاظ اداری بخشی از یک شهر به شمار می رود
آنکه چهره ای چون چهره شاه دارد، نام یکی از اعیان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
آنکه چهره ای چون چهره شاه دارد، نام یکی از اعیان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی