جدول جو
جدول جو

معنی شهرویه - جستجوی لغت در جدول جو

شهرویه
(دخترانه)
نام دختر خسروپرویز پادشاه ساسانی
تصویری از شهرویه
تصویر شهرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
شهرویه
(شَ رو یَ / شَ رَ وَیْهْ)
نام دختر پرویز و خواهر پوران دخت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 25)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرویه
تصویر شیرویه
(پسرانه)
شجاع، دلیر، شکوهمند، صاحب شأن، صاحب شوکت، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسرخسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهروین
تصویر شهروین
(پسرانه)
شهنام، از نامهای باستانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
هزینۀ استفاده از خدمات یک مؤسسه برای یک دورۀ معیّن، اجرت و حقوق ماهیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرویه
تصویر شیرویه
شیر مانند، شجاع و دلیر، صاحب شان و شوکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهروزه
تصویر شهروزه
گدایی که هر روز در قسمتی از شهر می گردد و گدایی می کند، برای مثال شاهیم نه شهروزه لعلیم نه بهروزه / عشقیم نه سرمستی مستیم نه از سیکی (مولوی - مجمع الفرس - شهروزه)
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
نام پسر خسرو پرویز است که به شرویه و شیرویه اشتهار دارد. (فرهنگ جهانگیری). نام شیرویه پسر خسرو پرویز است که خسرو را کشت و اورا شیروهم گویند. (برهان). شارونه هم بنظر آمده است. (از برهان قاطع). نام پسر خسرو پرویز است. او را شیرویه و شیرو نیز خوانند. (شعوری ج 2 ورق 134). رجوع به شیرویه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ یَ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. آب از چشمه. سکنۀ آن 1603 تن است. محصول عمده انجیر و مویز و گل سرخ و بادام و صنایع دستی زنان قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ / زِ)
گدایی را گویند که هر روز بر دور یکی از محلات شهر و کوچه و بازار بگردد و گدایی کند. (برهان) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری) (رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
شاهیم نه شهروزه، لعلیم نه بهروزه
عشقیم نه سرمستی، مستیم نه از سیکی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(رو یَ / یِ)
شکوهمند و صاحب شأن و شوکت، شجاع و دلیر. (از ناظم الاطباء) (از برهان). شجاع. (از غیاث)
لغت نامه دهخدا
(رو یَ)
شیرو. شیروی. نام پسر خسرو پرویز. پسر خسرو پرویز که پس از وی به سلطنت رسید (628 میلادی). خسرو قصد داشت مردانشاه را جانشین خود گرداند، چون کواذ (غباد) ملقب به شیرویه که پسر خسرو پرویز و از مریم (دختر قیصر) بود و ظاهراً مقام ارشدیت داشت از واقعه استحضار یافت مصمم شد که از حق خود دفاع کند. فرمانده کل قوای کشور گشنسب اسپاذ که بنابر روایت تئوفانس برادر رضاعی او بود بیاری وی کمر بمیان بست و با هرقل وارد گفتگو شد و او نیز حاضر گردید که با ایرانیان مصالحه نماید. بعضی دیگر از بزرگان نیز به شیرویه پیوستند. پس بفرمان شیرویه ’قلعۀ فراموشی’ را گشودند، پس شیرویه خود را پادشاه خواند. همان شب نگاهبانان سلطنتی از قصری که خسرو با شیرین در آنجا خفته بود بیرون رفتند و پراکنده شدند و سپیده دم از هر سو این بانگ برخاست ’کواذ شاهنشاه !’ خسرو هراسان و بیمناک پای بگریز نهاد و خود را در باغ قصر پنهان کرد ولی او را دستگیر کردند و کشتند. شیرویه بفرمود تا دست و پای برادرانش را ببرند و پس از اندک زمانی آنان را هلاک کرد. شیرویه پس از شش ماه پادشاهی درگذشت. بعضی گویند او را زهر دادند و برخی مرگ او را به طاعونی نسبت می دهند که به ایران سرایت کرد و گروه بسیار از مردم را بهلاکت رسانید. (فرهنگ فارسی معین) : بازرگانان فرس و وزیران او در سر مؤاطات کردند و شیرویه را بر پدر بیرون آوردند. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 107).
ز مریم بود یک فرزند خامش
چو شیران ابخر و شیرویه نامش
چو خسرو را به آتشخانه شد رخت
چو شیر مست شد شیرویه بر تخت.
نظامی.
رجوع به شیرو و شیروی شود
نام یک پهلوان ایرانی که پسر بیژن و نوۀ گیو بود. (فرهنگ لغات ولف) :
نبیرۀ سرافراز گیو دلیر
جهانگیر شیرویه و اردشیر.
فردوسی
نام پهلوانی معاصر با فریدون. (فرهنگ لغات ولف). شیروی:
به یک دست شیدوش جنگی به پای
چوشیرویه شیراوژن رهنمای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
سرماهی، ماهیانه، مقرری که هر ماه یکبار پرداخت شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهویه
تصویر شهویه
مونث شهوی: گایخواه ورنی مونث شهوی قوه شهویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
((شَ یَّ))
پولی که بابت خدمتی پرداخت می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
Tuition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
frais de scolarité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
ada ya masomo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
öğrenim ücreti
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
授業料
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
שְׂכַר לִימּוּדִים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
수업료
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
biaya kuliah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
ट्यूशन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
плата за обучение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
collegegeld
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
matrícula
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
retta scolastica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
mensalidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
学费
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
czesne
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
плата за навчання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
Studiengebühren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شهریه
تصویر شهریه
ค่าเล่าเรียน
دیکشنری فارسی به تایلندی