شاره ویران. یکی از دهستانهای ششگانه بخش حومه شهرستان مهاباد در حومه شهر مهاباداست و از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است و جمعیت آن در حدود 24340 تن است و قرای مهم آن اندرقاش، حاجی خوش، کوسه، کهریز، آزادولیج است و مرکز دهستان قم قلعه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
شاره ویران. یکی از دهستانهای ششگانه بخش حومه شهرستان مهاباد در حومه شهر مهاباداست و از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است و جمعیت آن در حدود 24340 تن است و قرای مهم آن اندرقاش، حاجی خوش، کوسه، کهریز، آزادولیج است و مرکز دهستان قم قلعه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
ایرانشهر. کشور ایران. مملکت ایران. (فرهنگ فارسی معین) : تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختها همی کردند تا ایران شهر یله کرد و برفت. (تاریخ سیستان). رجوع به ایران و ایرانشهر شود
ایرانشهر. کشور ایران. مملکت ایران. (فرهنگ فارسی معین) : تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختها همی کردند تا ایران شهر یله کرد و برفت. (تاریخ سیستان). رجوع به ایران و ایرانشهر شود
روز چهارم از ماه شمسی که شهریورماه باشد. در این روز مغان جشن سازند و عید کنند. (برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مرکب است از ’شهریور’ به اضافۀ ’گان’، پسوند نسبت جشن جشنی که در شهریور روز (چهارمین روز) از شهریورماه (ششمین ماه) در ایران باستان برپا میداشتند. (حاشیۀ برهان چ معین از یشتها ج 1 ص 93 و خرده اوستا ص 209)
روز چهارم از ماه شمسی که شهریورماه باشد. در این روز مغان جشن سازند و عید کنند. (برهان) (از انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). مرکب است از ’شهریور’ به اضافۀ ’گان’، پسوند نسبت جشن جشنی که در شهریور روز (چهارمین روز) از شهریورماه (ششمین ماه) در ایران باستان برپا میداشتند. (حاشیۀ برهان چ معین از یشتها ج 1 ص 93 و خرده اوستا ص 209)
نوعی گوارش است: نافع است کبد و معده راو زرداب و مرهالسوداء را سود دارد و شکم براند... شیطرج هندی، زنجبیل... از هر یکی شش درهم و... از هر یک دوازده درهم... همه را بکوبند و ببیزند و بعسل مصفی بسرشند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شهریاری شود
نوعی گوارش است: نافع است کبد و معده راو زرداب و مرهالسوداء را سود دارد و شکم براند... شیطرج هندی، زنجبیل... از هر یکی شش درهم و... از هر یک دوازده درهم... همه را بکوبند و ببیزند و بعسل مصفی بسرشند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شهریاری شود
شهربراز. فرخان. یکی از سرداران اواخر دورۀ ساسانی که او را ’رومیزان’ میگفتند و لقب او شهروراز بود. وی درزمان خسرو بلاد شام و بیت المقدس را گرفته بمحاصرۀ قسطنطنیه همت گماشت ولی وسیلۀ عبور از بسفور و ورود بساحل اروپایی را نداشت، عاقبت هرکلیوس (هرقل) موفق شد که از پیشرفت سپاه فاتح ایران جلوگیری کند و افواج شاهنشاه را بازپس راند. در کتب عربی روایات مختلفی درباب مجرمیت شهروراز سردار لشکر در حضور خسرو نقل شده است. جاحظ گوید شهروراز فرماندۀ کل سپاه ایران در مقابل لشکر روم بود و خسرو به او نامه ها مینوشت با اوامر متضاد، این سردار چون از کید خسرو اندیشناک شده بود بقیصر پیوست، و راه را برای او باز کرد که تا نهروان پیش آید. پس پرویز یکی از نصاری را بخواند که انوشیروان جد او را در روز قتل مزدک از قتل نجات بخشیده بود و او را نامه داد که در عصایی نهفته بودند و گفت نزد شهروراز بر. در این نامه شهروراز را فرمان داده بود که قصر قیصر را بسوزد و لشکریان او را هلاک کند. چون نصرانی بنهروان رسید، بانگ ناقوسها را شنید و از کرده پشیمان شد که چرا بقیصر نصرانی خیانت کرده است. پس مستقیماً بدرگاه امپراتور رفت و راز رافاش کرده عصا را بدو داد. قیصر هراسان و بدگمان شد و پنداشت که شهروراز او را فریفته است. پس لشکر را بازپس برد، خسرو که واقعه را پیش بینی کرده بود، به این ترتیب از دشمنی صعب رهایی یافت. بعدها شهروراز شنید که خسرو از او بدگمان شده و یکی از صاحب منصبان زیردست او را وادار به کشتنش کرده است. پس شرایط احتیاطرا بجا آورد و گردن از پیمان خسرو کشید. خسرو در این وقت مبتلا به اسهال شده بود و امر داد که او را به تیسفون بازگردانند تا ترتیبی برای جانشنیی خود بدهد. چون پسرش شیروی (شیرویه) را بنام اردشیر سوم بر تخت نشاندند و خوانسالار یا رئیس کل آبدارخانه بنام ماه آذرگشنسب به قیمومت او برقرار شد و در واقع مقام نیابت سلطنت یافت، شهروراز نمیخواست زیر بار اطاعت یکی از همگنان خود برود، از اینرو با قیصر هرقل یار شد وسپاه خود را بجانب تیسفون راند. در این شهر دو تن از بزرگان یکی نیوخسرو رئیس نگاهبانان سلطنتی، دیگر ’نامدار گشنسب’ سپاهبد نیمروز با او یار شدند. پس شهروراز سپاه خود را وارد تیسفون کرد و پادشاه خردسال را که بیش از یک سال و نیم سلطنت نرانده بود هلاک کرد و خود هرچند از تخمۀ شاهی نبود بتقلید بهرام چوبین و گستهم (وستهم) بپادشاهی نشست (629 میلادی). چون شمطای عیسوی در سابق بیکی از دختران شهروراز اهانت کرده بود، در این وقت که شهروراز بسلطنت رسید فرمان داد تا شمطا را از زندان بیرون آورده در برابر کلیسایی که مجاور املاک خانوادۀ او بود مصلوب کردند. مخالفان شهروراز بریاست ’ماهیار’ اندرز بداسواران و ’زاذان فرخ’ که از نجبای جوان استخری بود و دو برادر پوس فرخ که با او در دستۀ نگاهبانان پادشاهی (گارد سلطنتی) خدمت میکردند، قیام نمودند و این سه برادر شهروراز غاصب را بقتل رسانیدند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 314، 318، 351 و 355 شود
شهربراز. فرخان. یکی از سرداران اواخر دورۀ ساسانی که او را ’رومیزان’ میگفتند و لقب او شهروراز بود. وی درزمان خسرو بلاد شام و بیت المقدس را گرفته بمحاصرۀ قسطنطنیه همت گماشت ولی وسیلۀ عبور از بسفور و ورود بساحل اروپایی را نداشت، عاقبت هرکلیوس (هرقل) موفق شد که از پیشرفت سپاه فاتح ایران جلوگیری کند و افواج شاهنشاه را بازپس راند. در کتب عربی روایات مختلفی درباب مجرمیت شهروراز سردار لشکر در حضور خسرو نقل شده است. جاحظ گوید شهروراز فرماندۀ کل سپاه ایران در مقابل لشکر روم بود و خسرو به او نامه ها مینوشت با اوامر متضاد، این سردار چون از کید خسرو اندیشناک شده بود بقیصر پیوست، و راه را برای او باز کرد که تا نهروان پیش آید. پس پرویز یکی از نصاری را بخواند که انوشیروان جد او را در روز قتل مزدک از قتل نجات بخشیده بود و او را نامه داد که در عصایی نهفته بودند و گفت نزد شهروراز بر. در این نامه شهروراز را فرمان داده بود که قصر قیصر را بسوزد و لشکریان او را هلاک کند. چون نصرانی بنهروان رسید، بانگ ناقوسها را شنید و از کرده پشیمان شد که چرا بقیصر نصرانی خیانت کرده است. پس مستقیماً بدرگاه امپراتور رفت و راز رافاش کرده عصا را بدو داد. قیصر هراسان و بدگمان شد و پنداشت که شهروراز او را فریفته است. پس لشکر را بازپس برد، خسرو که واقعه را پیش بینی کرده بود، به این ترتیب از دشمنی صعب رهایی یافت. بعدها شهروراز شنید که خسرو از او بدگمان شده و یکی از صاحب منصبان زیردست او را وادار به کشتنش کرده است. پس شرایط احتیاطرا بجا آورد و گردن از پیمان خسرو کشید. خسرو در این وقت مبتلا به اسهال شده بود و امر داد که او را به تیسفون بازگردانند تا ترتیبی برای جانشنیی خود بدهد. چون پسرش شیروی (شیرویه) را بنام اردشیر سوم بر تخت نشاندند و خوانسالار یا رئیس کل آبدارخانه بنام ماه آذرگشنسب به قیمومت او برقرار شد و در واقع مقام نیابت سلطنت یافت، شهروراز نمیخواست زیر بار اطاعت یکی از همگنان خود برود، از اینرو با قیصر هرقل یار شد وسپاه خود را بجانب تیسفون راند. در این شهر دو تن از بزرگان یکی نیوخسرو رئیس نگاهبانان سلطنتی، دیگر ’نامدار گشنسب’ سپاهبد نیمروز با او یار شدند. پس شهروراز سپاه خود را وارد تیسفون کرد و پادشاه خردسال را که بیش از یک سال و نیم سلطنت نرانده بود هلاک کرد و خود هرچند از تخمۀ شاهی نبود بتقلید بهرام چوبین و گستهم (وستهم) بپادشاهی نشست (629 میلادی). چون شمطای عیسوی در سابق بیکی از دختران شهروراز اهانت کرده بود، در این وقت که شهروراز بسلطنت رسید فرمان داد تا شمطا را از زندان بیرون آورده در برابر کلیسایی که مجاور املاک خانوادۀ او بود مصلوب کردند. مخالفان شهروراز بریاست ’ماهیار’ اندرز بداسواران و ’زاذان فرخ’ که از نجبای جوان استخری بود و دو برادر پوس فرخ که با او در دستۀ نگاهبانان پادشاهی (گارد سلطنتی) خدمت میکردند، قیام نمودند و این سه برادر شهروراز غاصب را بقتل رسانیدند. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 314، 318، 351 و 355 شود
شهربان. شهراوان. شهرابان. بلده ای است بنواحی خالص. (یادداشت مؤلف). نام شهری بوده بر لب دجلۀ بغداد و واسط و آنرادر قدیم دسکره مینامیده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 264 و دسکره شود
شهربان. شهراوان. شهرابان. بلده ای است بنواحی خالص. (یادداشت مؤلف). نام شهری بوده بر لب دجلۀ بغداد و واسط و آنرادر قدیم دسکره مینامیده اند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 264 و دسکره شود