جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شهروندان

شهربندان

شهربندان
محاصره شدن:
گرچه باشد بشهر او راهت
مرو آنجا که شهربندانست.
اوحدی
لغت نامه دهخدا

شهرگردان

شهرگردان
ویژگی محکومی که او را در شهر می گردانند تا رسوا شود
شهرگردان
فرهنگ فارسی عمید

زهرخندان

زهرخندان
در حال زهرخند. زهرخندزنان:
پسر از بخت خود برآشفتی
زهرخندان به زیر لب گفتی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

شهرویران

شهرویران
شاره ویران. یکی از دهستانهای ششگانه بخش حومه شهرستان مهاباد در حومه شهر مهاباداست و از 19 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است و جمعیت آن در حدود 24340 تن است و قرای مهم آن اندرقاش، حاجی خوش، کوسه، کهریز، آزادولیج است و مرکز دهستان قم قلعه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

شتردندان

شتردندان
نام نوعی از زاج است و آن مصری میباشد و به دندان شتر میماند. گویند معتدل ترین زاجهاست. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از آنندراج) ، قسمی گندم که در بعضی نقاط سیستان زراعت میشود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

کروندان

کروندان
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج. جلگه و سردسیر است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

شیرودان

شیرودان
دهی است از بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. سکنۀ آن 1047 تن. راه آن ماشین رو. آب آن از زاینده رود. صنایع دستی آنجا کرباس بافی. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا