انگبین با موم. ج، شهاد. (منتهی الارب). ابومنصور. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). عسل که هنوز در موم باشد. (از بحر الجواهر). انگبین ناپالوده. (مهذب الاسماء). انگبین سپید. (زمخشری). انگبین. (دهار). انگبین است و بعربی عسل گویند. (برهان). عسل تا آنگاه که به موم آمیخته است و مصفی نشده. (یادداشت مؤلف). انگبین با موم. شهده اخص است از آن وبا لفظ ریختن مستعمل است. (آنندراج). ابواللیث گوید: عرب عسل را مادامی که موم از او جدا نکرده باشد شهد گوید و محمد بن سلام گوید: اهل عالیه از بلاد شام زهررا سم ّ و شهد را شهد گویند و بنی تمیم سم ّ و شهد گویند. (از ترجمه صیدنۀ بیرونی) : دفلی است دشمن من و من شهد جان نواز چون شهد طعم حنظل و خوره کجا بود. دقیقی. زمانه به یکسان ندارد درنگ گهی شهد ونوش است و گاهی شرنگ. فردوسی. ز پیمان و سوگند و پیوند و عهد تو اندر سخن پاسخش کن چو شهد. فردوسی. ای آنکه نخوردستی می گر بچشی زان سوگند خوری گویی شهد و رطب این است. منوچهری. شعر حجت را بخوان ای هوشیار و یادگیر شعر او در دل ترا شهد است و اندر لب لبن. ناصرخسرو. زنبورخانه ای دید وقدری شهد یافت. (کلیله و دمنه). من دنیا را بدان چاه... مانند کردم... و چشیدن شهد... را به لذات این جهانی. (کلیله و دمنه). چون خمرۀ شهد مسموم است چشیدن آن کام خوش کند لیکن عاقبت به هلاکت کشد. (کلیله و دمنه). ویحک آن موم جدامانده ز شهدم که کنون محرم مهر سلیمان شدنم نگذارند. خاقانی. شهد کز حلق بگذرد زهر است نام آن زهر پس عسل منهید. خاقانی. باد نوروز چون رسد بر گل شهد تر چون شراب میچکدش. خاقانی. نه هر جا شکر باشد و شهد و قند که درگوشه ها دام باز است و بند. سعدی. داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت برآمیخته. (گلستان). عیش در زیر فلک با خاکساران مشکل است شهد نتوان در میان خانه زنبور ریخت. صائب. - با شهد حنظل آمیختن، دوستی و صفا را با ستیزه و دشمنی درآمیختن. نیک و بد را درهم کردن: بدو گفت کاین چیست کانگیختی که با شهد حنظل بیامیختی. فردوسی. - زهر و شهد درهم آمیختن، نیک و بد یا حلال و حرام را با هم درآمیختن: از سیم طراری مشو به مکه مامیز چنین زهر و شهد درهم. ناصرخسرو. - سرکه با شهد داشتن، غم و شادی با هم داشتن. عزت و ذلت با هم داشتن: درستش شد که این دوران بدعهد بقم با نیل دارد سرکه با شهد. نظامی. - شهد بر زهر پاشیدن، با نیکی بدی را پوشاندن: زمانی شهد می پاشید بر زهر زمانی نور می پاشید بر نار. عطار. - شهد در دهان کسی شرنگ شدن، زندگی خوش وی به تلخی و ناکامی بدل شدن: شاد باش ای ملک شهرگشاینده که شد در دهان همه از هیبت تو شهد شرنگ. فرخی. - شهد فائق، عسل خالص. (ناظم الاطباء) : عصارۀ تاکی به قدرتش شهد فائق شده. (گلستان). - شهد کردن، ساختن شهد: شهی که دولت او از شرنگ شهد کند چنانکه هیبت شمشیر او ز شهد شرنگ. فرخی. به روز بزم کند خوی تو ز حنظل شهد به روز رزم کند خشم تو ز شهد شرنگ. فرخی. - شهد و شرنگ، شیرین و تلخ. از قبیل تقابل است. (یادداشت مؤلف). رجوع به شهد و ترکیبات آن شود: که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ. ظهیر. - شهد و شکر، عسل و شکر. - ، شیرینی. سخت شیرین: با رخ رنگین چون لاله و گل با لب شیرین چون شهد و شکر. فرخی. چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی چون ریگ روان جیشی در پری و بسیاری. منوچهری. روی ترا در رکاب شمس و قمر میرود لعل ترا در عنان شهد و شکر میرود. خاقانی. اینهمه شهد و شکر کز سخنم میریزد اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند. حافظ. چون شهد و شکر شده ست بسحاق پیوسته قرین آرد روغن. بسحاق. ، در تداول فارسی امروز، صافی عسل که از موم جدا شده باشد. عسل خالص. (یادداشت مؤلف) ، جداشدۀ صافی و لطیف هر چیز شیرین چون خرما و انجیر و عسل و شیره و جزآن. - شهد شکر، بقوام آمدۀ شکر و قند و مانند آن. (از یادداشت مؤلف). - شیرۀ شهد، صافی شیرۀ نیک شیرین. ، شیرین، مجازاً، حلاوت و شیرینی. (آنندراج). - سخن شهد شدن، گفتار شیرین و دلچسب شدن: چون سخنت شهد شد ارزان مکن شهد سخن را مگس افشان مکن. نظامی. - شهد داشتن، شیرینی و حلاوت داشتن. ، مجازاً، سخن شیرین و گفتار دلپذیر: چو شیرین در مداین مهد بنهاد ز شیرین لب طبقهاشهد بگشاد. نظامی. ، مجازاً، لب یا دهان معشوق: ز بس خنده که شهدش بر شکر زد به خوزستان شد افغان طبرزد. نظامی
انگبین با موم. ج، شِهاد. (منتهی الارب). ابومنصور. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء). عسل که هنوز در موم باشد. (از بحر الجواهر). انگبین ناپالوده. (مهذب الاسماء). انگبین سپید. (زمخشری). انگبین. (دهار). انگبین است و بعربی عسل گویند. (برهان). عسل تا آنگاه که به موم آمیخته است و مصفی نشده. (یادداشت مؤلف). انگبین با موم. شهده اخص است از آن وبا لفظ ریختن مستعمل است. (آنندراج). ابواللیث گوید: عرب عسل را مادامی که موم از او جدا نکرده باشد شهد گوید و محمد بن سلام گوید: اهل عالیه از بلاد شام زهررا سُم ّ و شَهْد را شُهْد گویند و بنی تمیم سَم ّ و شَهْد گویند. (از ترجمه صیدنۀ بیرونی) : دِفْلی است دشمن من و من شهد جان نواز چون شهد طعم حنظل و خوره کجا بود. دقیقی. زمانه به یکسان ندارد درنگ گهی شهد ونوش است و گاهی شرنگ. فردوسی. ز پیمان و سوگند و پیوند و عهد تو اندر سخن پاسخش کن چو شهد. فردوسی. ای آنکه نخوردستی می گر بچشی زان سوگند خوری گویی شهد و رطب این است. منوچهری. شعر حجت را بخوان ای هوشیار و یادگیر شعر او در دل ترا شهد است و اندر لب لبن. ناصرخسرو. زنبورخانه ای دید وقدری شهد یافت. (کلیله و دمنه). من دنیا را بدان چاه... مانند کردم... و چشیدن شهد... را به لذات این جهانی. (کلیله و دمنه). چون خمرۀ شهد مسموم است چشیدن آن کام خوش کند لیکن عاقبت به هلاکت کشد. (کلیله و دمنه). ویحک آن موم جدامانده ز شهدم که کنون محرم مهر سلیمان شدنم نگذارند. خاقانی. شهد کز حلق بگذرد زهر است نام آن زهر پس عسل منهید. خاقانی. باد نوروز چون رسد بر گل شهد تر چون شراب میچکدش. خاقانی. نه هر جا شکر باشد و شهد و قند که درگوشه ها دام باز است و بند. سعدی. داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت برآمیخته. (گلستان). عیش در زیر فلک با خاکساران مشکل است شهد نتوان در میان خانه زنبور ریخت. صائب. - با شهد حنظل آمیختن، دوستی و صفا را با ستیزه و دشمنی درآمیختن. نیک و بد را درهم کردن: بدو گفت کاین چیست کانگیختی که با شهد حنظل بیامیختی. فردوسی. - زهر و شهد درهم آمیختن، نیک و بد یا حلال و حرام را با هم درآمیختن: از سیم طراری مشو به مکه مامیز چنین زهر و شهد درهم. ناصرخسرو. - سرکه با شهد داشتن، غم و شادی با هم داشتن. عزت و ذلت با هم داشتن: درستش شد که این دوران بدعهد بقم با نیل دارد سرکه با شهد. نظامی. - شهد بر زهر پاشیدن، با نیکی بدی را پوشاندن: زمانی شهد می پاشید بر زهر زمانی نور می پاشید بر نار. عطار. - شهد در دهان کسی شرنگ شدن، زندگی خوش وی به تلخی و ناکامی بدل شدن: شاد باش ای ملک شهرگشاینده که شد در دهان همه از هیبت تو شهد شرنگ. فرخی. - شهد فائق، عسل خالص. (ناظم الاطباء) : عصارۀ تاکی به قدرتش شهد فائق شده. (گلستان). - شهد کردن، ساختن شهد: شهی که دولت او از شرنگ شهد کند چنانکه هیبت شمشیر او ز شهد شرنگ. فرخی. به روز بزم کند خوی تو ز حنظل شهد به روز رزم کند خشم تو ز شهد شرنگ. فرخی. - شهد و شرنگ، شیرین و تلخ. از قبیل تقابل است. (یادداشت مؤلف). رجوع به شهد و ترکیبات آن شود: که در مذاق زمانه یکی است شهد و شرنگ. ظهیر. - شهد و شکر، عسل و شکر. - ، شیرینی. سخت شیرین: با رخ رنگین چون لاله و گل با لب شیرین چون شهد و شکر. فرخی. چون شهد و شکر عیشی از خوشی و شیرینی چون ریگ روان جیشی در پری و بسیاری. منوچهری. روی ترا در رکاب شمس و قمر میرود لعل ترا در عنان شهد و شکر میرود. خاقانی. اینهمه شهد و شکر کز سخنم میریزد اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند. حافظ. چون شهد و شکر شده ست بسحاق پیوسته قرین آرد روغن. بسحاق. ، در تداول فارسی امروز، صافی عسل که از موم جدا شده باشد. عسل خالص. (یادداشت مؤلف) ، جداشدۀ صافی و لطیف هر چیز شیرین چون خرما و انجیر و عسل و شیره و جزآن. - شهد شکر، بقوام آمدۀ شکر و قند و مانند آن. (از یادداشت مؤلف). - شیرۀ شهد، صافی شیرۀ نیک شیرین. ، شیرین، مجازاً، حلاوت و شیرینی. (آنندراج). - سخن شهد شدن، گفتار شیرین و دلچسب شدن: چون سخنت شهد شد ارزان مکن شهد سخن را مگس افشان مکن. نظامی. - شهد داشتن، شیرینی و حلاوت داشتن. ، مجازاً، سخن شیرین و گفتار دلپذیر: چو شیرین در مداین مهد بنهاد ز شیرین لب طبقهاشهد بگشاد. نظامی. ، مجازاً، لب یا دهان معشوق: ز بس خنده که شهدش بر شکر زد به خوزستان شد افغان طبرزد. نظامی
نام شهری در ایران که به زمان قدیم آن را طوس میگفتند. چون مزار شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن شهر واقع است لهذا مشهد مقدس گویند. (آنندراج) (غیاث). شهر مشهد مرکز استان خراسان است و در جلگه ای بین دو رشته کوه بینالود و هزارمسجد واقع شده است. از سطح دریا 1010 گز ارتفاع دارد. طول آن 59 درجه و 35 دقیقه (نسبت به نصف النهار گرینویچ) و عرض آن 36 درجه و 16 دقیقه است. فاصله مشهد از تهران به خط مستقیم 714 هزار گز و از راه شوسه 913 هزار گز است. جمعیت شهر مشهد مطابق سرشماری سال 1345 بالغ بر 410000 تن میباشد که با محاسبۀ حومه و توابع آن 700000 تن میشود. شهرستان مشهد تا آغاز قرن سوم هجری اهمیتی نداشته و بجای شهر مشهد قریه ای وجودداشته بنام سناباد از توابع طوس، و طوس در آن موقع ناحیه ای بوده است مشتمل بر چندین آبادی از قبیل توران، نوغان، بروغن، رادکان و سناباد که در سال 202 هجری قمری حضرت رضا علیه السلام پس از شهادت به دست مأمون در آن محل مدفون گردید و بعد از آن تاریخ این محل بنام مشهد موسوم و به مرور زمان بر وسعت آن افزوده شد، بویژه در زمان پادشاهان صفوی، مانند شاه طهماسب که همت به آبادی مشهد گماشت و عمارات و ابنیۀ آنجا رو به فزونی نهاد، و بالنتیجه باعث تنزل طوس گردید. و اهالی آن محل نیز به مشهد نقل مکان کرده بدین ترتیب صورت شهری به خود گرفت. شاهان دیگر صفوی هم مثل شاه عباس اول و ثانی و شاه سلطان حسین در ابنیۀ شریفۀ حضرت رضا علیه السلام اهتمام فراوانی نموده و بر وسعت آن افزودند. از بناهای مهم شهر مشهد، بارگاه قدس حضرت رضا علیه السلام میباشد که یکی از مهمترین بناهای عالم اسلامی است، و از لحاظ اهمیت مذهبی و توجه مردم ایران در قرون پیش پیوسته هنرمندان و صنعتگران آن زمان شاهکارهای مختلفی در آن بارگاه مقدس به یادگار گذاشته اند. حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام در وسط شهر واقع و مساحت داخلی حرم صد گز مربع و ارتفاع گنبد آن تقریباً 45 گز است. در اطراف حرم بناها و شبستانهای زیبا ومتعددی موجود است و نیز اطراف این شبستانها بناهای دیگری مانند صحن عتیق در قسمت شمالی و صحن جدید در قسمت خاوری و موزه در قسمت جنوب خاوری و مسجد گوهرشاددر جنوب حرم برپا شده است. ساختمان قبۀ مطهر چهار مرتبه و به دست چهار بانی ساخته شده است. اولین بنا قبۀ هارونی است که به امر عبداﷲ مأمون بنا شده. این قبه پس از چندی خراب و دومرتبه به امر سلطان محمودپسر ناصرالدین سبکتکین بارگاهی ساخته شد، ولی این بنا هم بر اثر تجاوزات قبایل ویران گردید. در وهلۀ سوم سلطان سنجر سلجوقی به ساختن این بنا مبادرت نمود ولی طولی نکشید که بنای سوم هم در ف تنه چنگیز و مغول ویران شد و بنای چهارم که اکنون هم برقرار است از سلطان الجایتو بهادرخان است. شاه طهماسب صفوی گنبد مطهر و منارۀ آن را با روپوش طلا تذهیب نمود. بعلاوه صحن عتیق از بناهای همین سلطان میباشد. شاه عباس و سایر سلاطین صفوی نیز در آبادی صحن عتیق و سایر بناهای آستانه به نوبۀ خود اقداماتی کرده اند و نادرشاه افشار نیز مناره ای شبیه به منارۀ شاه طهماسب در مقابل آن ساخت. صحن جدید به دستور فتحعلیشاه قاجار ساخته شده است. بطورکلی داخل حرم مطهر بنایی است به شکل مربعکه طول و عرض آن ده گز و روی آن گنبد واقع شده که از خارج با طلا پوشیده شده و از داخل آئینه کاری است. دیوار حرم از کاشی هایی ساخته شده است که از لحاظ زیبایی و تناسب کم نظیر است و روی آن خطوطی برجسته ترسیم گردیده و برخی از خشتها نیز مسدس و سفید است که آیات قرآن و احادیث با خطوط طلا بر آنها نقش شده. در روی تمام دیوارها و اطراف صحن و مسجد گوهرشاد و گلدسته هاهمه جا کاشی های ممتاز به کار رفته که بر رونق و زیبایی این بناهای تاریخی افزوده است. دیگر از ساختمانهای مهم و مقدس مشهد، مسجد گوهرشاد است که یکی از مساجد معتبر اسلامی است. این مسجد در قسمت جنوبی بارگاه حضرت رضا علیه السلام و متصل به آن واقع شده است. بانی این مسجد بانو گوهرشادآغا همسر میرزا شاهرخ پسر تیمور گورکانی است. این مسجد در زیبائی و استحکام و ظرافت هنری به حد کمال میباشد بطوریکه نظیر آن کمتر دیده شده است. طول مسجد گوهرشاد 85 گز و عرض آن 48 گز است. ایوان جنوبی آن دارای گنبد بسیار عالی است که دوگلدستۀ بلند در طرفین ایوان بنا شده است. طول ایوان 34 گز و عرض آن 12 گز و ارتفاع آن 20 گز است. این ایوان دارای گنبدی است که ارتفاع آن 41 گز است. بیشتر اهمیت شهر مشهد بواسطۀ موقعیت زیارتی آن است که دائماً گروه گروه مردم ایران و ممالک اسلامی برای زیارت به این شهر رو می آورند و از طرفی چون این شهر مرکز استان خراسان است دارای موقعیت سیاسی و بازرگانی و اقتصادی مهم میباشد. شهر مشهد، مرکز بازرگانی مشرق ایران و مخصوصاً قالیهای خراسان است و در آن اغلب محصولات و انواع میوه به فراوانی یافت میشود. شهر مشهد دارای دو کار خانه به نسبت مهم است که یکی کار خانه قندآبکوه در سه هزارگزی شهر و دیگری کار خانه نخریسی و نساجی و کار خانه چرم سازی خسروی است. علاوه بر این کارخانه های دیگر نیز مانند کارخانه های برق و غیره در این شهر موجود است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
نام شهری در ایران که به زمان قدیم آن را طوس میگفتند. چون مزار شریف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن شهر واقع است لهذا مشهد مقدس گویند. (آنندراج) (غیاث). شهر مشهد مرکز استان خراسان است و در جلگه ای بین دو رشته کوه بینالود و هزارمسجد واقع شده است. از سطح دریا 1010 گز ارتفاع دارد. طول آن 59 درجه و 35 دقیقه (نسبت به نصف النهار گرینویچ) و عرض آن 36 درجه و 16 دقیقه است. فاصله مشهد از تهران به خط مستقیم 714 هزار گز و از راه شوسه 913 هزار گز است. جمعیت شهر مشهد مطابق سرشماری سال 1345 بالغ بر 410000 تن میباشد که با محاسبۀ حومه و توابع آن 700000 تن میشود. شهرستان مشهد تا آغاز قرن سوم هجری اهمیتی نداشته و بجای شهر مشهد قریه ای وجودداشته بنام سناباد از توابع طوس، و طوس در آن موقع ناحیه ای بوده است مشتمل بر چندین آبادی از قبیل توران، نوغان، بروغن، رادکان و سناباد که در سال 202 هجری قمری حضرت رضا علیه السلام پس از شهادت به دست مأمون در آن محل مدفون گردید و بعد از آن تاریخ این محل بنام مشهد موسوم و به مرور زمان بر وسعت آن افزوده شد، بویژه در زمان پادشاهان صفوی، مانند شاه طهماسب که همت به آبادی مشهد گماشت و عمارات و ابنیۀ آنجا رو به فزونی نهاد، و بالنتیجه باعث تنزل طوس گردید. و اهالی آن محل نیز به مشهد نقل مکان کرده بدین ترتیب صورت شهری به خود گرفت. شاهان دیگر صفوی هم مثل شاه عباس اول و ثانی و شاه سلطان حسین در ابنیۀ شریفۀ حضرت رضا علیه السلام اهتمام فراوانی نموده و بر وسعت آن افزودند. از بناهای مهم شهر مشهد، بارگاه قدس حضرت رضا علیه السلام میباشد که یکی از مهمترین بناهای عالم اسلامی است، و از لحاظ اهمیت مذهبی و توجه مردم ایران در قرون پیش پیوسته هنرمندان و صنعتگران آن زمان شاهکارهای مختلفی در آن بارگاه مقدس به یادگار گذاشته اند. حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام در وسط شهر واقع و مساحت داخلی حرم صد گز مربع و ارتفاع گنبد آن تقریباً 45 گز است. در اطراف حرم بناها و شبستانهای زیبا ومتعددی موجود است و نیز اطراف این شبستانها بناهای دیگری مانند صحن عتیق در قسمت شمالی و صحن جدید در قسمت خاوری و موزه در قسمت جنوب خاوری و مسجد گوهرشاددر جنوب حرم برپا شده است. ساختمان قبۀ مطهر چهار مرتبه و به دست چهار بانی ساخته شده است. اولین بنا قبۀ هارونی است که به امر عبداﷲ مأمون بنا شده. این قبه پس از چندی خراب و دومرتبه به امر سلطان محمودپسر ناصرالدین سبکتکین بارگاهی ساخته شد، ولی این بنا هم بر اثر تجاوزات قبایل ویران گردید. در وهلۀ سوم سلطان سنجر سلجوقی به ساختن این بنا مبادرت نمود ولی طولی نکشید که بنای سوم هم در ف تنه چنگیز و مغول ویران شد و بنای چهارم که اکنون هم برقرار است از سلطان الجایتو بهادرخان است. شاه طهماسب صفوی گنبد مطهر و منارۀ آن را با روپوش طلا تذهیب نمود. بعلاوه صحن عتیق از بناهای همین سلطان میباشد. شاه عباس و سایر سلاطین صفوی نیز در آبادی صحن عتیق و سایر بناهای آستانه به نوبۀ خود اقداماتی کرده اند و نادرشاه افشار نیز مناره ای شبیه به منارۀ شاه طهماسب در مقابل آن ساخت. صحن جدید به دستور فتحعلیشاه قاجار ساخته شده است. بطورکلی داخل حرم مطهر بنایی است به شکل مربعکه طول و عرض آن ده گز و روی آن گنبد واقع شده که از خارج با طلا پوشیده شده و از داخل آئینه کاری است. دیوار حرم از کاشی هایی ساخته شده است که از لحاظ زیبایی و تناسب کم نظیر است و روی آن خطوطی برجسته ترسیم گردیده و برخی از خشتها نیز مسدس و سفید است که آیات قرآن و احادیث با خطوط طلا بر آنها نقش شده. در روی تمام دیوارها و اطراف صحن و مسجد گوهرشاد و گلدسته هاهمه جا کاشی های ممتاز به کار رفته که بر رونق و زیبایی این بناهای تاریخی افزوده است. دیگر از ساختمانهای مهم و مقدس مشهد، مسجد گوهرشاد است که یکی از مساجد معتبر اسلامی است. این مسجد در قسمت جنوبی بارگاه حضرت رضا علیه السلام و متصل به آن واقع شده است. بانی این مسجد بانو گوهرشادآغا همسر میرزا شاهرخ پسر تیمور گورکانی است. این مسجد در زیبائی و استحکام و ظرافت هنری به حد کمال میباشد بطوریکه نظیر آن کمتر دیده شده است. طول مسجد گوهرشاد 85 گز و عرض آن 48 گز است. ایوان جنوبی آن دارای گنبد بسیار عالی است که دوگلدستۀ بلند در طرفین ایوان بنا شده است. طول ایوان 34 گز و عرض آن 12 گز و ارتفاع آن 20 گز است. این ایوان دارای گنبدی است که ارتفاع آن 41 گز است. بیشتر اهمیت شهر مشهد بواسطۀ موقعیت زیارتی آن است که دائماً گروه گروه مردم ایران و ممالک اسلامی برای زیارت به این شهر رو می آورند و از طرفی چون این شهر مرکز استان خراسان است دارای موقعیت سیاسی و بازرگانی و اقتصادی مهم میباشد. شهر مشهد، مرکز بازرگانی مشرق ایران و مخصوصاً قالیهای خراسان است و در آن اغلب محصولات و انواع میوه به فراوانی یافت میشود. شهر مشهد دارای دو کار خانه به نسبت مهم است که یکی کار خانه قندآبکوه در سه هزارگزی شهر و دیگری کار خانه نخریسی و نساجی و کار خانه چرم سازی خسروی است. علاوه بر این کارخانه های دیگر نیز مانند کارخانه های برق و غیره در این شهر موجود است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
به تحیات نشستن و شهادت آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تحیات خواندن در نماز. (زمخشری). اشهد ان لااله الااﷲ گفتن در نمازو نشستن تا آنجا و فی الحدیث: یعلمنا التشهد کما یعلمنا السوره، ای التحیات اﷲ. (منتهی الارب). گفتن تحیات در نماز. (از اقرب الموارد). کلمه شهادت خواندن واشهد ان لااله الااﷲ گفتن. (غیاث اللغات). گفتن شهادت در نشست پس از رکعت دوم هر نماز و نیز در نشستن پس از رکعت چهارم در نمازهای ظهر، عصر، عشا، و رکعت سوم در نماز مغرب به این عبارت: اشهد ان لااله الااﷲ وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله: از سجودش به تشهد برو آنگه به سلام زو سلامی و درودی ز تو بر جمعکرام. منوچهری. زو دید آن نماز که قائم بود الف راکع بمانددال و تشهد نمود لام. خاقانی. ، خواستن شهادت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
به تحیات نشستن و شهادت آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تحیات خواندن در نماز. (زمخشری). اشهد ان لااله الااﷲ گفتن در نمازو نشستن تا آنجا و فی الحدیث: یعلمنا التشهد کما یعلمنا السوره، ای التحیات اﷲ. (منتهی الارب). گفتن تحیات در نماز. (از اقرب الموارد). کلمه شهادت خواندن واشهد ان لااله الااﷲ گفتن. (غیاث اللغات). گفتن شهادت در نشست پس از رکعت دوم هر نماز و نیز در نشستن پس از رکعت چهارم در نمازهای ظهر، عصر، عشا، و رکعت سوم در نماز مغرب به این عبارت: اشهد ان لااله الااﷲ وحده لاشریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله: از سجودش به تشهد برو آنگه به سلام زو سلامی و درودی ز تو بر جمعکرام. منوچهری. زو دید آن نماز که قائم بود الف راکع بمانددال و تشهد نمود لام. خاقانی. ، خواستن شهادت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
در عربی متکلم وحده اشهد، شهادت می دهم. اما در فارسی به عنوان اسم هم بکار می رود و مراد از آن، شهادتین یعنی اشهد ان لا اله الاّ اﷲ و اشهد ان ّ محمداً رسول اﷲ است: دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضا بر زبان چرخ و اختر لفظ اشهد می رود. انوری. از اشهد فصیح به است اشهد بلال. قاآنی. - اشهد گفتن، مراد گفتن اشهد ان لا اله الا اﷲ و اشهد ان محمداً رسول اﷲ است، یعنی گفتن شهادتین. -
در عربی متکلم وحده اَشهَدُ، شهادت می دهم. اما در فارسی به عنوان اسم هم بکار می رود و مراد از آن، شهادتین یعنی اشهد اَن لا اله الاّ اﷲ و اشهد اَن ّ محمداً رسول اﷲ است: دور نبود کین زمان در مجلس حکم قضا بر زبان چرخ و اختر لفظ اشهد می رود. انوری. از اشهد فصیح به است اشهد بلال. قاآنی. - اشهد گفتن، مراد گفتن اشهد ان لا اله الا اﷲ و اشهد ان محمداً رسول اﷲ است، یعنی گفتن شهادتین. -
مرد کلان صاحب رفاه و دولتمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شهدار و شهدره شود، غلام شهدر، پسری که از سه تا شش سالگی به رفتار آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شهدره شود
مرد کلان صاحب رفاه و دولتمند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شهدار و شهدره شود، غلام شهدر، پسری که از سه تا شش سالگی به رفتار آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شهدره شود
گواهی می دهم (فعل متکلم وحده از شهادت) گواهی میدهم. یا اشهد گفتن، بزبان راندن شهادتین (اشهدان لااله الا الله واشهدان محمدارسول الله)، یا اشهد خود راگفتن، (عم) منتظر مرگ بودن، یا اشهدان (امیرالمومنین) علیا ولی الله. گواهی میدهم که (امیرمومنان) علی دوست خداست. توضیح در اذن و اقامه شیعیان دوبار گفته شود. خواندن آن در اذان واقامه مستحب است بعنوان تیمن و تبرک. یا شهدان اله الا الله. گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه. توضیح در اذن و اقامه دوبار در هر دو گفته شود. یا اشهد ان محمدا رسول الله. گواهی میدهم که محمد فرستاده خداست. توضیح دراذان و اقامه دو بار در هر دو گفته شود
گواهی می دهم (فعل متکلم وحده از شهادت) گواهی میدهم. یا اشهد گفتن، بزبان راندن شهادتین (اشهدان لااله الا الله واشهدان محمدارسول الله)، یا اشهد خود راگفتن، (عم) منتظر مرگ بودن، یا اشهدان (امیرالمومنین) علیا ولی الله. گواهی میدهم که (امیرمومنان) علی دوست خداست. توضیح در اذن و اقامه شیعیان دوبار گفته شود. خواندن آن در اذان واقامه مستحب است بعنوان تیمن و تبرک. یا شهدان اله الا الله. گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه. توضیح در اذن و اقامه دوبار در هر دو گفته شود. یا اشهد ان محمدا رسول الله. گواهی میدهم که محمد فرستاده خداست. توضیح دراذان و اقامه دو بار در هر دو گفته شود