جدول جو
جدول جو

معنی شنکور - جستجوی لغت در جدول جو

شنکور(شَ)
شنگور. کماچۀ دیرک خیمه یعنی تخته ای مدور و میان سوراخ که بر سر چوب خیمه محکم سازند، بادریسۀ دوک یعنی چوب و چرمی که بر گلوی آن کنند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شنگور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جلسۀ آزمون کتبی که داوطلبان برای ورود به دانشگاه ها و مؤسسات آموزش عالی در آن شرکت می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبکور
تصویر شبکور
ویژگی آنکه در شب جایی را نبیند، در علم زیست شناسی جانور پستانداری با پوزۀ باریک، گوش های برجسته، دندان های بسیار تیز و قوۀ بینایی ضعیف که دست و پایش با پردۀ نازکی به هم متصل شده و به شکل بال درآمده است که با آن می تواند مثل پرندگان پرواز کند، بیواز، خربیواز، شب پره، شب یازه، شبکور، مرغ عیسی، شیرمرغ، وطواط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنگور
تصویر شنگور
شنگرک، کماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، بادریسه، سنگور، چناب، سنگرک، سپندوز، کلیچۀ خیمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناور
تصویر شناور
ویژگی آنکه روی آب شنا می کند، ویژگی چیزی که روی آب حرکت می کند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
شنگرک. (حاشیۀ برهان چ معین). بادریسۀ خیمه را گویند و آن تخته ای باشد مدور و میان سوراخ که بر سر چوب خیمه محکم سازند، بادریسۀ دوک. چوب و چرمی که بر گلوی دوک کنند. (برهان) (جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) :
نارسیده ترنج بارورش
چون فقع کوزه و چو شنگور است.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
مسابقه (مخصوصاً برای ورود به دانشگاه یا مؤسسه ای دیگر). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام شهری نزدیک گنجه از اران. (ناظم الاطباء) (از برهان). شهری است به اقلیم پنجم در ارانات و به آن منسوب است صحرای شمکور و آن را شمکوره نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). قلعه ای است در نواحی اران از آن تا گنجه یک روز راه است و از آنجا است ابوالقاسم المجمع... شمکوری. (از انساب سمعانی). نام شهری به ارمینیه و آن را متوکلیه نیز نامند. (دمشقی). شهری است (به اران) با کشت و برز بسیار آبادان و بانعمت و از وی جامه های پشمین خیزد از هرگونه. (حدود العالم). از گنجه تا شمکور که اکنون خراب است دو فرسنگ ازاو تا یورت شاداق بان سه فرسنگ. (نزههالقلوب ج 3 ص 181). رجوع به نزههالقلوب ص 218 و تاریخ سیستان ص 78شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شناور
تصویر شناور
چیزی که روی آب حرکت می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنکور
تصویر کنکور
هم آهنگی، همکاری، مسابقه، رقابت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکور
تصویر شبکور
کسی که شب جایی را نبیند، خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنکور
تصویر کنکور
((کُ))
مسابقه، امتحان ورودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شناور
تصویر شناور
((ش وَ))
چیزی که روی آب حرکت کند، چالاک، بی باک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شناور
تصویر شناور
عائمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شناور
تصویر شناور
Buoyant, Floating
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شناور
تصویر شناور
flottant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شناور
تصویر شناور
צף , צף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شناور
تصویر شناور
تیرنے کے قابل , تیرتا ہوا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شناور
تصویر شناور
ভাসমান , ভাসমান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شناور
تصویر شناور
ลอยตัว , ลอย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شناور
تصویر شناور
inayoweza kujaa, kuelea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شناور
تصویر شناور
yüzen, yüzer
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شناور
تصویر شناور
浮かぶ , 浮かんでいる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شناور
تصویر شناور
तैरने योग्य , तैरता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شناور
تصویر شناور
뜨는 , 떠 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شناور
تصویر شناور
mengapung, terapung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شناور
تصویر شناور
drijvend, zwevend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شناور
تصویر شناور
flotante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شناور
تصویر شناور
flutuante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شناور
تصویر شناور
漂浮的 , 浮动的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شناور
تصویر شناور
pływający, unoszący się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شناور
تصویر شناور
плавучий , плаваючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شناور
تصویر شناور
schwimmfähig, schwebend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شناور
تصویر شناور
плавучий , плавающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شناور
تصویر شناور
galleggiante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی