جدول جو
جدول جو

معنی شنقصه - جستجوی لغت در جدول جو

شنقصه
(تَ)
به نهایت چیزی رسیدن.لغت مولد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوشش نمودن. استقصاء. استقصای زیاده از حد کردن. (فرهنگ فارسی معین)،
{{اسم مصدر}} بمعنی جور و بی اعتدالی و تعدی بی حد به رعایا باشد و این معنی در کتب لغتی که در دست است موجود نیست. (راحهالصدور چ محمد اقبال ص 507). جور. تعدی بی حد بر رعایا. (فرهنگ فارسی معین) : تنور شنقصه چنان گرم شد که همدان و نواحی آن بسوخت. (راحهالصدور ص 388). و از غبنی وشنقصه ای که موجب عیبی یا منقصه ای در امور ملک و دین (شود) اجتناب و احتراز واجب و لازم دانند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 140). از تزویر قاضیان و شنقصۀ مغولان و عربدۀ گنگان... ایمن مباشید. (عبید زاکانی)
لغت نامه دهخدا
شنقصه
استقصای زیاده از حد کردن، استقصا، جور تعدی بیحد بر رعایا: تنور شنقصه چنان گرم شد که همدان و نواحی آن بسوخت
فرهنگ لغت هوشیار
شنقصه
استقصای زیاده از حد کردن، جور و تعدی بی حد بر رعایا
تصویری از شنقصه
تصویر شنقصه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ قَ صَ / صِ)
به معنی تهمت از شرح خاقانی و در دیگر لغات معتبره یافته نشد. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ قِ صَ)
نوعی از لشکر. واحد آن شنقاصی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شنقاصی شود
لغت نامه دهخدا
(شُ قُ لَ)
رنگی از رنگهای اسب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بیرون آوردن دراهم در مطالبه. (از اقرب الموارد). منتهی الارب در ’ش ن ف ل’ آورده است. رجوع به شنفله شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ صَ / صِ)
منقصه. منقصت. نقص. عیب. کاستی:
اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت
غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست.
خاقانی.
رجوع به منقصه و منقصت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ صَ)
عیب. (مهذب الأسماء). کمی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقص. ج، مناقص. (اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد و منقصت شود
لغت نامه دهخدا
منقصت در فارسی: نارسایی آهوک آک، کمی کمبود کمی کاستی، عیب، جمع مناقص
فرهنگ لغت هوشیار