شنیف بن یزید. محدث است. (منتهی الارب). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
شنیف بن یزید. محدث است. (منتهی الارب). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
درآمدنگاه بلغم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغاف شود، دانۀ دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به شغاف شود، غلاف دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پردۀ دل. (از اقرب الموارد). و رجوع به شغاف شود، خون دل. (ناظم الاطباء) ، درد دل، اصل گناه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغاف شود، گناه اصلی. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عرفان) نزد سالکان یکی از درجات محبت است. شغف را پنج درجه است: اول، امتثال امر محبوب طوعاً و رغبهً. دوم، محافظت باطن از غیر محبوب. در این مقام اسرار خود از غیر محبوب نگاه دارد. قال علیه السلام: استر ذهبک و ذهابک، مذهب عبارت است از کمال مرد در محبت. و ذهاب مسافرت است بسوی دوست. سوم، معادات اعدای دوست. چهارم، محبت به محبان دوست. پنجم، اخفای احوال که میان عاشق و معشوق رود. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، شدت محبت. (غیاث اللغات). عشق. فریفتگی. شیفتگی. (یادداشت مؤلف) : بهر این معنی همه خلق از شغف می بیاموزند طفلان را حرف. مولوی
درآمدنگاه بلغم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغاف شود، دانۀ دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به شغاف شود، غلاف دل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پردۀ دل. (از اقرب الموارد). و رجوع به شغاف شود، خون دل. (ناظم الاطباء) ، درد دل، اصل گناه. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغاف شود، گناه اصلی. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عرفان) نزد سالکان یکی از درجات محبت است. شغف را پنج درجه است: اول، امتثال امر محبوب طوعاً و رغبهً. دوم، محافظت باطن از غیر محبوب. در این مقام اسرار خود از غیر محبوب نگاه دارد. قال علیه السلام: استر ذهبک و ذهابک، مذهب عبارت است از کمال مرد در محبت. و ذهاب مسافرت است بسوی دوست. سوم، معادات اعدای دوست. چهارم، محبت به محبان دوست. پنجم، اخفای احوال که میان عاشق و معشوق رود. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، شدت محبت. (غیاث اللغات). عشق. فریفتگی. شیفتگی. (یادداشت مؤلف) : بهر این معنی همه خلق از شغف می بیاموزند طفلان را حِرَف. مولوی
گوشوارۀ بالایین یاآویزۀ بالای گوش یا معلاق برین و آن خلاف قرط است که در نرمۀ گوش باشد. ج، شنوف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوشواره ای که بالای گوش آویزند. و آنچه زیرگوش آویزند قرطه است. (فرهنگ جهانگیری). ورگوشی. (زوزنی). و آن گوشواره یا آویزی است که بر بالای گوش کنند، خلاف قرط که بر نرمۀ گوش آویزند. آنچه از بالا یانرمۀ گوش آویزند زینت را. ج، شنوف، اشناف. (از یادداشت مؤلف). حلقۀ گوش از طرف بالا. ورگوش بالاطرف. - شنف الدیک، گیاهی است. (از اقرب الموارد)
گوشوارۀ بالایین یاآویزۀ بالای گوش یا معلاق برین و آن خلاف قرط است که در نرمۀ گوش باشد. ج، شنوف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گوشواره ای که بالای گوش آویزند. و آنچه زیرگوش آویزند قرطه است. (فرهنگ جهانگیری). ورگوشی. (زوزنی). و آن گوشواره یا آویزی است که بر بالای گوش کنند، خلاف قرط که بر نرمۀ گوش آویزند. آنچه از بالا یانرمۀ گوش آویزند زینت را. ج، شنوف، اشناف. (از یادداشت مؤلف). حلقۀ گوش از طرف بالا. ورگوش بالاطرف. - شنف الدیک، گیاهی است. (از اقرب الموارد)
طبل و دمامه و دهل و نقارۀ بزرگ. (برهان). دهل. (فرهنگ اسدی). طبل و دهل. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) : بوق خایه چون به غلغل درفتد گوئیش در زیر ران شندف زند. کسائی. تا بدر خانه تو بر گه نوبت سیمین شندف زنند و زرین مزمار. فرخی. خروش شندف و شیپور برخاست قیامت گشت و نفخ صور برخاست. ؟ (از انجمن آرا)
طبل و دمامه و دهل و نقارۀ بزرگ. (برهان). دهل. (فرهنگ اسدی). طبل و دهل. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج) : بوق خایه چون به غلغل درفتد گوئیش در زیر ران شندف زند. کسائی. تا بدر خانه تو بر گه نوبت سیمین شندف زنند و زرین مزمار. فرخی. خروش شندف و شیپور برخاست قیامت گشت و نفخ صور برخاست. ؟ (از انجمن آرا)
رسن و شاخ دراز و باریک یا دراز از هر حیوان که باشد. (منتهی الارب). شنغاب. شنغوب. دراز از حیوان. (از اقرب الموارد). ج، شناغب. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شنغاب شود
رسن و شاخ دراز و باریک یا دراز از هر حیوان که باشد. (منتهی الارب). شنغاب. شنغوب. دراز از حیوان. (از اقرب الموارد). ج، شناغب. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شنغاب شود
رسیدن دوستی مر غلاف دل کسی را، و کذا: شغفه المرض. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (از تاج المصادر بیهقی) (از غیاث اللغات). قوله تعالی: قد شغفها حباً (قرآن 30/12) ، ای دخل حبه تحت شغافه، فراگرفت وی را دوستی او، آراسته شدن مال برای کسی و پس دوست داشتن وی آن مال را. (از ناظم الاطباء) ، رسیدن چیزی در پردۀ دل. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) ، رسیدن بیماری پردۀ دل کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) به غلاف دل کسی آویخته شدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن. رسیدن دوستی به میان دل، درآویختن چیزی به چیزی. (غیاث اللغات)
رسیدن دوستی مر غلاف دل کسی را، و کذا: شغفه المرض. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (از تاج المصادر بیهقی) (از غیاث اللغات). قوله تعالی: قد شغفها حباً (قرآن 30/12) ، ای دخل حبه تحت شغافه، فراگرفت وی را دوستی او، آراسته شدن مال برای کسی و پس دوست داشتن وی آن مال را. (از ناظم الاطباء) ، رسیدن چیزی در پردۀ دل. (غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) ، رسیدن بیماری پردۀ دل کسی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) به غلاف دل کسی آویخته شدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن. رسیدن دوستی به میان دل، درآویختن چیزی به چیزی. (غیاث اللغات)