جدول جو
جدول جو

معنی شنعفه - جستجوی لغت در جدول جو

شنعفه
(شَ عَ فَ)
درازی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ خَ فَ)
کبر و نخوت. (از منتهی الارب). یقال: فیه شنخفه، ای کبر و زهو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ عَ)
درازی و بلندی. (ناظم الاطباء). شاید مقلوب شنعفه باشد که بهمین معنی است
لغت نامه دهخدا
(شُ عَ)
زشتی. اسم است مصدر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زشتی وبدی و طعنه. (از غیاث اللغات). رجوع به شنعت شود
لغت نامه دهخدا
(شِنْ نَ)
مضطرب خلقت. (از اقرب الموارد). و رجوع به شنعف ّ شود
لغت نامه دهخدا
(شِ عَف ف)
دراز مضطرب و باریک خلقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شنغف شود
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
شعفه. باران نرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شعفه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ فَ)
شعفه. سر کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (دهار) (از اقرب الموارد) ، سر هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بالای هر چیزی. (از اقرب الموارد). ج، شعف، شعوف، شعاف، شعفات. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گیسوی غلام. (از اقرب الموارد) ، پارۀ موی مجتمع در سر، یا عام است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باران نرم.
- امثال:
ماتنفع الشعفه فی الوادی الرعب، در حق کسی گویند که شی ٔ اندک و حقیر به کسی دهد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به شعفه شود.
، سر قلب یعنی آن جایی که به علاقۀ رگ آویزان است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سر قلب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شیفته گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به شعف شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
دوال کفش که بر پشت پای از جانب چپ قدم باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ فَ)
غدۀ گوشت تباه شده. (ناظم الاطباء). بند گوشت تباه شده. (آنندراج) (از منتهی الارب). عقدۀ فاسدشده در گوشت. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، پوست پاره ای که سپس پالان آویزند، یا آنچه زاید باشد از پوشش پالان و در اطراف آن دوال پاره ها آویزند تا بجنبد. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از منتهی الارب) ، غبغب خروس. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غبغب و تاج خروس. (از منتهی الارب). رعثهالدیک. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، موی های زیر زنخ خروس. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نرمه باران، سر کوه نوک کوه، سر گش (گش قلب)، کاکل در کودک، بالا بالای هر چیز سر کوه راس جبل، پاره ای از موی مجتمع در سر، باران نرم، سر قلب آن جا که بعلاقه رگ آویزان است، جمع شعف شعوف شعاف شعفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنعه
تصویر شنعه
زشتی بدی، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعفه
تصویر شعفه
((شَ عَ فَ یا فِ))
سر کوه، رأس جبل، پاره ای از موی مجتمع در سر، باران نرم، سر قلب، آن جا که به علاقه رگ آویزان است، جمع شعف، شعوف، شاف، شعفات
فرهنگ فارسی معین