آن را در عربی امارث گویند و آن قطعه چوبهایی است که به یکدیگر متصل نمایند در آب و سوار آن شوند و شکل آن مانند مشکهای بادکردۀبهم بسته و برابرساخته است. (از المعرب جوالیقی). ادی شیر نویسد: این لغت را در فرهنگهای فارسی نیافتم و شاید از سریانی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی)
آن را در عربی اَمارث گویند و آن قطعه چوبهایی است که به یکدیگر متصل نمایند در آب و سوار آن شوند و شکل آن مانند مشکهای بادکردۀبهم بسته و برابرساخته است. (از المعرب جوالیقی). ادی شیر نویسد: این لغت را در فرهنگهای فارسی نیافتم و شاید از سریانی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی)
دارویی است که آن را به یونانی فراسیون گویند و به شیرازی گندنای کوهی خوانند و بعضی گویند به این معنی عربی است. (از برهان). گندنای کوهی و فراسیون. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
دارویی است که آن را به یونانی فراسیون گویند و به شیرازی گندنای کوهی خوانند و بعضی گویند به این معنی عربی است. (از برهان). گندنای کوهی و فراسیون. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
نام ولایتی است. (برهان). گمان میکنم سنکان حدود العالم باشد. (یادداشت مؤلف). در معجم البلدان و حدود العالم و نخبهالدهر نیامده است. ظاهراً مصحف سمنگان است. (حاشیۀ برهان چ معین) : همه پاک شان پیش خسرو بریم ز شنگان و چین هدیۀ نوبریم. فردوسی. چو شنگان و چون ترمد وویسه گرد بخارا و شهری که هستش بگرد. فردوسی. که از هند و شنگان و سقلاب و چین نخوانند از این پس بر او آفرین. فردوسی. از آموی و زم تا به چاچ و ختن ز شنگان و ختلان شهان تن به تن. (گرشاسبنامه)
نام ولایتی است. (برهان). گمان میکنم سنکان حدود العالم باشد. (یادداشت مؤلف). در معجم البلدان و حدود العالم و نخبهالدهر نیامده است. ظاهراً مصحف سمنگان است. (حاشیۀ برهان چ معین) : همه پاک شان پیش خسرو بریم ز شنگان و چین هدیۀ نوبریم. فردوسی. چو شنگان و چون ترمد وویسه گرد بخارا و شهری که هستش بگرد. فردوسی. که از هند و شنگان و سقلاب و چین نخوانند از این پس بر او آفرین. فردوسی. از آموی و زم تا به چاچ و ختن ز شنگان و ختلان شهان تن به تن. (گرشاسبنامه)
شاذان بلخی:و شاذان بلخی گفته است که دوران بقای ملت اسلام سیصدو بیست سال خواهد بود و دروغ بودن این گفتار هم اکنون ثابت شده است، (ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ص 675) نامی از نامهای ایرانی است
شاذان بلخی:و شاذان بلخی گفته است که دوران بقای ملت اسلام سیصدو بیست سال خواهد بود و دروغ بودن این گفتار هم اکنون ثابت شده است، (ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ص 675) نامی از نامهای ایرانی است
اسحاق بن ابراهیم بن زید، از روات حدیث است و در المصاحف نام او در روایت حدیثی درباره خرید و فروش مصاحف یاد شده است، رجوع به المصاحف ص 176 و اسحاق بن ابراهیم بن زید شود ابن برزین طوسی، یکی از دستیاران ابومنصور المعمری در گرد آوردن شاهنامه است، رجوع به شادان برزین و فهرست ولف و مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 369 و 386 شود ابن بحر، صاحب اصل کتاب المذاکرات ابومعشر بلخی، رجوع به اخبار الحکماء ابن القفطی ص 242 و عیون الانباء ج 1 ص 207 شود ابن نعیم، از محدثین است، (ریحانه الادب)
اسحاق بن ابراهیم بن زید، از روات حدیث است و در المصاحف نام او در روایت حدیثی درباره خرید و فروش مصاحف یاد شده است، رجوع به المصاحف ص 176 و اسحاق بن ابراهیم بن زید شود ابن برزین طوسی، یکی از دستیاران ابومنصور المعمری در گرد آوردن شاهنامه است، رجوع به شادان برزین و فهرست ولف و مزدیسنا تألیف دکتر معین ص 369 و 386 شود ابن بحر، صاحب اصل کتاب المذاکرات ابومعشر بلخی، رجوع به اخبار الحکماء ابن القفطی ص 242 و عیون الانباء ج 1 ص 207 شود ابن نعیم، از محدثین است، (ریحانه الادب)
سنگریزه های پراکنده و جز آن. (منتهی الارب). سنگریزه های متفرق و جز آن و مفتوح آن اسم جمع است، چون کذان. (از اقرب الموارد). - شذان الحصا، سنگریزه های پراکنده و جز آن. (ناظم الاطباء). - شذان الناس، مردم پراکنده. (از اقرب الموارد)
سنگریزه های پراکنده و جز آن. (منتهی الارب). سنگریزه های متفرق و جز آن و مفتوح آن اسم جمع است، چون کذان. (از اقرب الموارد). - شذان الحصا، سنگریزه های پراکنده و جز آن. (ناظم الاطباء). - شذان الناس، مردم پراکنده. (از اقرب الموارد)