جدول جو
جدول جو

معنی شنت - جستجوی لغت در جدول جو

شنت
(شَ نَ)
بلغت زند و پازند بمعنی سال است و به عربی سنه گویند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شنت
(شَ)
معرب کلمه ’سنت’ و ’سانتا’ است. کلمه ای است که ’سانتا’ ی اسپانیایی و ایتالیایی را بدان تعریب کرده اند و عده ای از شهرهای اسپانیا مبدو به سانتا یا شنت آغازد. (یادداشت مؤلف). شهرها و دژهای متعددی به این نام مبدوند که اکثر از اعمال اندلسند: شنت اشتانی. شنت اولالیه. شنت بریه. شنت بیطره. شنتجاله. شنترین. شنت طوله. شنتغنش. شنت قبله. شنت مریه. شنت یاقب. رجوع به معجم البلدان و دائره المعارف اسلام شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شنتیا
تصویر شنتیا
(پسرانه)
فاتح پیروز از القاب حضرت علی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جنت
تصویر جنت
(دخترانه)
بهشت، باغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شات
تصویر شات
شات (Shot) به کوچک ترین واحد یک فیلم اشاره دارد که معمولاً یک تک تصویر پیوسته است که توسط یک دوربین در یک زمان خاص ثبت می شود. شات ها واحدهای بنیادین تدوین فیلم هستند و ترکیب و ترتیب آن ها به خلق صحنه ها و در نهایت به کل فیلم می انجامد.
انواع شات در سینما
1. شات طولانی (Long Shot) :
- در این نوع شات، کل بدن شخصیت و معمولاً بخش قابل توجهی از محیط اطراف او نشان داده می شود. این شات به تماشاگر کمک می کند تا درک بهتری از فضای کلی صحنه داشته باشد.
2. شات میانه (Medium Shot) :
- در شات میانه، شخصیت از کمر به بالا نشان داده می شود. این نوع شات برای نمایش تعاملات و گفتگوها به کار می رود و به تماشاگر اجازه می دهد تا واکنش ها و حالات چهره شخصیت ها را مشاهده کند.
3. شات نزدیک (Close-up) :
- در این نوع شات، چهره یا بخشی از بدن شخصیت به طور بسیار نزدیک نمایش داده می شود. شات نزدیک برای نمایش احساسات و جزئیات دقیق چهره یا اشیاء مهم به کار می رود.
4. شات بسیار نزدیک (Extreme Close-up) :
- در این نوع شات، بخش کوچکی از چهره یا شیء به صورت بزرگ نمایی شده نمایش داده می شود. این نوع شات به تأکید بر جزئیات خاص و ایجاد حس اضطراب یا تعلیق کمک می کند.
5. شات بلند (Wide Shot) :
- این شات نمای وسیعی از صحنه را نشان می دهد و برای نمایش مکان های بزرگ یا تعداد زیادی از شخصیت ها به کار می رود. شات بلند می تواند به تماشاگر کمک کند تا موقعیت مکانی و فضا را بهتر درک کند.
6. شات باز (Establishing Shot) :
- شات باز معمولاً در ابتدای یک صحنه قرار می گیرد و مکان یا محیط کلی صحنه را نشان می دهد. این شات به تماشاگر کمک می کند تا درک بهتری از زمان و مکان داستان پیدا کند.
7. شات زاویه بالا (High Angle Shot) :
- در این نوع شات، دوربین از بالا به پایین نگاه می کند. این زاویه معمولاً برای نمایش ضعف یا کوچک بودن شخصیت استفاده می شود.
8. شات زاویه پایین (Low Angle Shot) :
- در این نوع شات، دوربین از پایین به بالا نگاه می کند. این زاویه برای نمایش قدرت، بزرگی یا تسلط شخصیت استفاده می شود.
9. شات پان (Pan Shot) :
- در شات پان، دوربین به صورت افقی از یک سمت به سمت دیگر حرکت می کند. این حرکت معمولاً برای دنبال کردن یک شخصیت یا نشان دادن محیط به کار می رود.
10. شات تیلت (Tilt Shot) :
- در این نوع شات، دوربین به صورت عمودی از بالا به پایین یا برعکس حرکت می کند. این حرکت برای نمایش ارتفاع یا عمق به کار می رود.
اهمیت شات در سینما
شات ها اساس ساختار یک فیلم را تشکیل می دهند و ترکیب و توالی آن ها به خلق داستان، ایجاد احساسات و انتقال پیام های مختلف به تماشاگر کمک می کند. فیلم سازان با استفاده از انواع مختلف شات ها، می توانند جزئیات و دیدگاه های متفاوتی را ارائه دهند و تجربه تماشای فیلم را برای مخاطبان غنی تر و جذاب تر کنند.
جمع بندی
شات به عنوان واحد اصلی فیلم سازی نقش حیاتی در خلق و تدوین فیلم ها ایفا می کند. انتخاب نوع شات، زاویه دوربین و ترکیب آن ها با دیگر شات ها، ابزارهای قدرتمندی هستند که فیلم سازان برای بیان داستان ها و ایجاد تجربه های دیداری استفاده می کنند. از شات های طولانی و میانه تا شات های نزدیک و زاویه ای، هر کدام نقش خاصی در ایجاد فضای فیلم و انتقال احساسات به تماشاگر دارند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
از بلوکات ولایت خوی و سلماس، دارای 13 قریه و 24 فرسخ مساحت آن است. مرکز آن شنتال علیا، حد شمالی کوه آردین، شرقی چهریق، جنوبی شبیران، و غربی چهریق و گردیان میباشد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ یَ)
شهری از اعمال طلیطلۀ اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ بَ ری یَ)
شهری متصل به حوز مدینۀ سالم در اندلس، شرقی قرطبه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ بَ طَ رَ)
حصنی منیع از اعمال ریه به اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ لَ)
مدینه ای به اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ فَ لَ)
قرب قرطبه از اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ مَ ری یَ)
حصنی از اعمال شنتریه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ قُ)
یا شنت یاقوب. قلعه ای حصینه به اندلس. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ قُ)
حصنی از اعمال مارده به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
بلغت زند و پازند جمع سال باشد که سالهاست و به عربی سنین خوانند. (برهان). سالها و سنین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
ابوعاصم یا ابوسعید سهمی. صحابی است (یا آن شنیم به یای حطی است). (از منتهی الارب). صحابه کسانی بودند که در روزگار سختی و هجرت، شانه به شانه پیامبر اسلام (ص) ایستادند و از او حمایت کردند. هر فردی که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده، در زمره ی صحابه قرار می گیرد. واژه ی «صحابی» در منابع اهل سنت و تشیع بسیار مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است.
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ رَ)
و یفتح علی الضعف (ش ت ر) . انگشت. ج، شناتر، مابین دو انگشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فضای مابین دو انگشت. (ناظم الاطباء)، انگشت زیادی و ذوالشناتر (شش انگشتی) لقب یکی از ملوک حمیر به همین سبب بوده است. (از اقرب الموارد)، گوشواره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
آخرین شهری است از حدود اندلس بر کران دریای اقیانوس نهاده و از وی عنبر اشهب خیزد بغایت نیک، سخت بسیار و اندر حدود مغرب هیچ جای دیگر نیست. (حدود العالم)
شهری از اعمال باجه در غربی اندلس و غربی قرطبه، بر ساحل نهر تاجه نزدیک مصب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن صاره البکری الاندلسی معروف به شنترینی. وی شاعرو کاتب بعضی امراء بود سپس به وراقت پرداخت. او راست دیوانی در شعر و شعر او را رقتی است. وی به سال 517 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ ری یَ)
شهری است از اندلس، جایی با نعمت بسیار آبادانی و بازرگانان روم و مغرب و مصر با خواستۀ بسیار و هوای معتدل. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ نَ)
قریه ای به قرمونه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ قَ)
آوندی مشبک از نی و مانند آن که زنان در آن پنبه نهند، به فارسی غراره گویند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن رگوی که در زیر دامنک برافکنند. (مهذب الاسماء). قطعه پارچه ای است که زنان بر روی سر نهند تا روی پوش را از چربی (چربی موی سر) محافظت نمایند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ ری یُلْ اَ لَ)
ابوالحجاج یوسف بن سلیمان بن عیسی نحوی شنتمری، معروف به اعلم (منسوب به شنتمریه یا شنتمار شهری به اندلس). در سال 432 هجری قمری به قرطبه رفت و در آنجا به فراگرفتن ادب و دانش از ابراهیم الافلیلی و ابوسهل الحراثی و ابوبکر بن احمد ادیب بپرداخت. در ادب و لغت و معانی اشعار و ضبط آن معروف به ود و در اواخر عمر نابینا شد و در اشبیلیۀ اندلس درگذشت. (از معجم المطبوعات ستون 459)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاره کردن جامه را بر خود: شنتر ثوبه شنترهً. (منتهی الارب). پاره کردن جامه را بر خود. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنت
تصویر سنت
راه وروش، طریقه و قانون، آیین، رسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنت
تصویر خنت
برق، روشنائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنت
تصویر حنت
زن همسر مرد، بانگ شتر ناله شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنت
تصویر جنت
بستان، بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبت
تصویر شبت
دالان و دهلیز کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنت
تصویر آنت
آن ترا: آنت بس است، زهی احسنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنت
تصویر بنت
دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنتره
تصویر شنتره
پاره کردن جامه را انگشت، لا پرده پرده میان انگشتان پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنت
تصویر سنت
ایستار، آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شدت
تصویر شدت
سختی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنت
تصویر جنت
فردوس
فرهنگ واژه فارسی سره