جدول جو
جدول جو

معنی شنات - جستجوی لغت در جدول جو

شنات
(شُ)
شناه. جمع واژۀ شانی. (از ناظم الاطباء). دشمن دارندگان و این جمع تکسیر شانی ٔ است که مهموزاللام است. (غیاث اللغات). رجوع به شانی ٔ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتات
تصویر شتات
پراکنده شدن، تفرق، پراکندگی، متشتت، متفرق، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناس
تصویر شناس
پسوند متصل به واژه به معنای شناسنده مثلاً خداشناس، زرشناس، سخن شناس، نکته شناس، آشنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنات
تصویر بنات
بنت ها، دختران، جمع واژۀ بنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منات
تصویر منات
پول رایچ روسیه، برابر با صد کوپک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناخت
تصویر شناخت
آشنایی، فهم و دریافت، علم و معرفت، برای مثال نه هر سخن که برآید بگوید اهل شناخت / به سرّ شاه سر خویشتن نشاید باخت (سعدی - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنار
تصویر شنار
عار، ننگ، زشت ترین عیب
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشئوم، پاسبز، منحوس، مشوم، نامبارک، میشوم، نامیمون، خشک پی، بدیمن، مرخشه، سیاه دست، بدشگون، نحس، بداغر، بدقدم، سبز پا، سبز قدم، تخجّم، نافرّخ، شمال برای مثال زان که بی شکری بود شوم و شنار / می برد بی شکر را در قعر نار (مولوی - ۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناه
تصویر شناه
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناه، آشناب، شنار، آشناه، اشنه، اشناب، آشنا، شناو، سباحت برای مثال ای به دریای عقل کرده شناه / وز بد و نیک روزگار آگاه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ تِ)
جمع واژۀ شنتره و شنتره. رجوع به شنتره شود.
- ذوشناتر، لقب یکی از پادشاهان یمن که انگشت زاید داشت. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ شِ)
جمع واژۀ خشنه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
به حفره که در زیر زمین جهت جاری شدن آب حفر نمایند قنات گویند و بیشتر در قدیم معمول بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منات
تصویر منات
شهر وای روسیه پول رایج روسیه برابر 100 کپک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نشاه، نو پیدایی ها خان ها خوان ها جمع نشات (نشاه)، نو پیداشدن، زنده شدن، پرورش یافتن، نو پیدایی، زندگی، پرورش، جهان عالمجمع نشات، هر مرتبه از مراتب اشیا اعم از مراتب عالیه یا دانیه هریک از مراتب انتقالی تکاملی اشیا: نشات دنیا نشات برزخ نشات آخرت نشات هیولی و غیره. یا نشات روح. غیبت اضافی است و حکم آن مخصوص به باطن ایمان است. یا نشات سر. غیبت حقیقی نفس است و حکم آن مختص بمقام احسان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناح
تصویر شناح
مست دراز تن دراز مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناخ
تصویر شناخ
دماغه کوه بینی کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناخت
تصویر شناخت
عرفان، شناختن، معرفت، شناسائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنار
تصویر شنار
ننگ و رسوایی کبک رومی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناط
تصویر شناط
خوش آب و رنگ: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناس
تصویر شناس
شناسنده و دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتات
تصویر شتات
فرقت، متفرق و پریشان، پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنات
تصویر بنات
دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنات
تصویر آنات
جمع آن، دم ها هنگام ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنات
تصویر جنات
بهشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناعت
تصویر شناعت
زشتی و بدی و قباحت
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ایست از موسیقی و خاص آلات موسیقی مرکب از سه تا چهار بند دارای خصایص مختلف. دیگر موسیقی سمفنیک مثل سمفونی و کنسرتو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمات
تصویر شمات
تک ندارد سر شکستگان سر کوفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنعت
تصویر شنعت
زشتی قبح بدی، طعنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناه
تصویر شناه
شنا سباحت آبورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنان
تصویر شنان
کنیه توز دشمنی کینه بیزاری آب سرد، آب پراکنده، ابر بارانریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناق
تصویر شناق
دراز بلند سر بند مشک از دوال، رشته، زه کمان، دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انات
تصویر انات
((اَ))
توقف، آهستگی، بردباری، عمل، وقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنات
تصویر آنات
جمع آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شناخت
تصویر شناخت
معرفت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آنات
تصویر آنات
دم ها، هنگام ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قنات
تصویر قنات
کاریز، کهریز
فرهنگ واژه فارسی سره