- شمیمه (دخترانه)
- واحد شمیم، یک بوی خوش
معنی شمیمه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث ذمیم نکوهیده ناستوده زشت: اخلاق ذمیمه. مونث ذمیم، نکوهیده، پر آب، کم آب چون چاه از واژگان دو پهلو
پیوست
زن زشت رو و پست
مهره یا طلسمی که برای دفع چشم زخم بگردن اطفال آویزند بازونبد چشم آویز گردن بند، جمع تمائم (تمایم) تمیمات
مونث شتیم و دشنام ناسزا
دستنبویه دستنبو از گیاهان، گوی خوشبوی، خوشبویه (شمامه گونه ای از ساز پارسی است) نوعی از خربزه دستنبو، جمع شماتات، عطردان، گلوله ای به شکل گوی مرکب از خوشبوها که در دست گیرند و بویند. یا شمامه کافور. آفتاب و ماه، روز روشنایی روز
سرشت
شاهین دریایی
دهانه لگام، سرکشی، داد خواهی، شور گیا، زهر
رمیده، آشفته، بی هوش
دمیم، زشت، زشت رو، حقیر و پست
پرده ای که جنین را در داخل رحم احاطه کرده است
ویژگی چیزی که آن را به چیز دیگر جمع کرده باشند، پیوست
چیزی که با چیزی آنرا فراهم کرده باشند
مشیمه در فارسی یارک یوگان پرده زهدان بچه دان آون پرده ای که بچه تا هنگامی که در شکم مادر است در آن قرار دارد. این پرده بهنگام تولد کودک باوی بیرون آید بچه دان، جمع مشائم (مشایم)، یا مشیمه دنیا. آسمان، آفتاب. یا مشیمه شب. شب که مانند زنی آبستن است: برشکافد صبا مشیمه شب طفل خونین بخاور اندازد. (خاقانی)
نمیمت سخن چینی، تکان جنبش، غژ غژ آوای نوشتن سخن چینی، جمع نمائم (نمایم)
بوییده، مشموم
مهره یا طلسمی که برای دفع بلا و چشم زخم به گردن اطفال آویزان کنند، تعویذ، حرز
طبع، سرشت
نوعی خربزه، دستنبو، هر چیز خوشبو که در دست می گیرند و می بویند، قندیل، چراغدان
شمامۀ کافور: کنایه از آفتاب، ماه، روشنایی روز
شمامۀ کافور: کنایه از آفتاب، ماه، روشنایی روز
Garnishment
арест
Pfändung
zajęcie
penhora