- شمو
- رفعت و بلندی، علو، عز
معنی شمو - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوشبو، معطر و بوی خوشدار
احاطه کردن، فرا گرفتن
جمع شمع، سپندار ها شماله ها شوخی کردن، بازی کردن، پراکندگی، ترک دادن چیزی را خندان بازیگر شوخ: زن
تند شتابان، شادمان
پارسی تازی گشته چموش توسن در ستور، سرکش نافرمان مرد پارسی تازی گشته چموشی توسنی، جمع شمس، خور ها سرکش (اسب و استر و مانند آن) چموش توسن، جمع شمس خورشیدها آفتابها
گرازیدن (به تکبر راه رفتن و تکبر رورزیدن)، بلندی در کوه بیابان دور
شمس ها، آفتابها، جمع واژۀ شمس
بسیار بویا، بو دهنده، خوش بو، بوی خوش
همه را فرارسیدن، همه را فراگرفتن، احاطه کردن
چموش، سرکش
کاکا
کسیکه که موهای سر و صورتش سیاه و سفید باشد
خویش شوی، خویش زن، گرمای آفتاب
بلندی گونه ای تره که خود روست و در مزارع و نواحی کوهستانی میروید تره دشتی تره وحشی تره خاوری تره تابستانی بصل العفریت یبانی پراسه بلابس بلبس تره بیابانی. بلند شدن، بلندی رفعت
پیش افتادن، کندن، پایان، تگ ته، خاک چاه، افسار شتر، سبد، پیش افتادن سبقت گرفتن، کندن (چنان که خاک را از چاه)، غایت هر چیز نهایت، غور تک ته، زمام ناقه مهار شتر، پشکل شتر، زنبیل
فراخی گام، درون، بازکردن دهان را، بازشدن دهان
گریستن، نیاز، اندوه، اندوهاندن، شادانیدن ازواژگان دوپهلو
اندکی، آهنگ (قصد)، زی (جانب)، مانندکردن، راندن شتران را، سراییدن
انگبین
ضمیر جمع مخاطب، ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع
راهب بودایی یا برهمایی، بت پرست
نزدیکی، دوری از واژگان دو پهلو
چارق
دیوانه واری شادی دیوانه وار
جسمی که از مخلوط پیه و آهک و اسید سولفوریک میسازد و میان آن فتیله قرار میدهند که برای روشن کردن، و نیزآلتی است در موتور اتومبیل که در سر سیلندرها قرار دارد و بوسیله آن جرقه بداخل سیلندر زده میشود، موم
دیگ افزار، تابل
طلا و نقره گداخته و در ناوچه آهنین ریخته
آفتاب، خورشید
بیزاری رویگردانی
شمارنده و تعداد کننده، اختر شمر