جدول جو
جدول جو

معنی شمغنگ - جستجوی لغت در جدول جو

شمغنگ
(شَ غَ)
السهک، شمغنگ شدن. (تاج المصادر بیهقی). صاحب اقرب الموارد آرد: سهک الرجل سهکاً، کان سهکاً السهک ریح کریهه تجد ممن عرق و خبث رائحهاللحم الخنزیر وریح السمک و صداء الحدید. این کلمه را برهان ’شمغند’ ضبط می کند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شمغند شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمغند
تصویر شمغند
هر چیز بدبو و گندیده، متعفن، بدبو
فرهنگ فارسی عمید
(شَغَ)
دهی از دهستان صوغان بخش بافت شهرستان سیرجان. سکنۀ آن 294 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آن غلات و خرماست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمغند
تصویر شمغند
بد بوی متعفن، زن بد بوی (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار