جدول جو
جدول جو

معنی شمعی - جستجوی لغت در جدول جو

شمعی
(شَ مَ / شَ)
نام چند تن از محدثان، از آن جمله است: عثمان بن محمد بن جبرئیل شمعی، محمد بن برکت شمعی و احمد بن محمود شمعی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شمعی
(شَ)
شاعر ترک. متوفا به سال یکهزار هجری و او تعداد بسیاری از متون فارسی را به ترکی ترجمه و شرح کرده که از آن جمله است: 1-دیوان حافظ. 2- بوستان سعدی. 3- تحفهالاحرار جامی. 4- پندنامۀ عطار به ترکی موسوم به سعادتنامه. 5- مثنوی مولوی در شش جلد. 6- منطق الطیر عطار. 7- مخزن الاسرار نظامی گنجوی. 8- گلستان سعدی. (یادداشت مؤلف)
تخلص شاعری است باستانی و یک بار به بیت ذیل از او در لغت نامۀ اسدی استشهاد شده است:
چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند
بکوشان پیل و کرگندن بجوشان شیر و اژدرها.
(یادداشت مؤلف)
شاعر و ادیب ترک و او غیر شارح مثنوی است. وی را دیوانی است به ترکی و وفات او در سال 926 هجری قمری بوده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمسی
تصویر شمسی
(دخترانه)
شمس (عربی) + ی (فارسی) مرکب از شمس (خورشید) + یای نسبت فارسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاعی
تصویر شاعی
(پسرانه)
شیعی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمعی
تصویر سمعی
آنچه از راه گوش ادراک می شود، شنیداری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمعی
تصویر جمعی
مربوط به یک جمع، عمومی، همگانی مثلاً وظایف جمعی، کنایه از ابواب جمعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیعی
تصویر شیعی
شیعه مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاعی
تصویر شاعی
شیعی، شیعه، برای مثال زآب خرد گر خبرستی تو را / میل تو زی مذهب شاعی ستی (ناصرخسرو - ۲۴۹)، تابع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرعی
تصویر شرعی
ویژگی آنچه مطابق احکام شرع باشد
فرهنگ فارسی عمید
(عی ی / عی)
پیرو و یاور و مقتدی می باشد. (نقض الفضائح ص 177). آنکه پیروی علی کند وشیعه باشد. (از اقرب الموارد). صاحب مذهب شیعه. دارای مذهب امامیه. از خاصه. از ارباب تشیع. از متشیعه. اهل تشیع. رافضی. روافض (این دو لغت آخرین اسمی است که متعصبین اهل سنت به شیعه دهند). امامی. جعفری. منسوب به شیعه، ولی وقتی مطلق گویند متبادر شیعی جعفری و شیعی دوازده امامی باشد. مقابل سنی. (یادداشت مؤلف) : مردمان قم شیعی اند. (حدود العالم).
تا هست خلاف شیعی و سنی
تا هست وفاق طبعی و دهری.
منوچهری.
، منسوب به گروه شیعه. (از انساب سمعانی) (ناظم الاطباء). منسوب به شیعۀ علی بن ابیطالب. (از غیاث) (از آنندراج) :
گر ناصبیت برد عمر باشی
ور شیعی خواندت علی نامی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خرامیدن و یازیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمدد. (اقرب الموارد) ، فاش شدن راز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آشکار شدن شر میان مردم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بعید، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، حصۀ مشترک، (منتهی الارب)، الشائع من الانصباء، (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شیعی، شیعه: و آنگاه کشتن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام اندر عاشورابه اتفاق افتاد تا ماتم شد شاعیان را، (التفیهم)،
یار تو خیر و خرمی چون یار شاعی فاطمی
جفت تو جود و مردمی چون جفت حاتم ماویه،
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 102)،
این از بلاگریخته یعنی که شاعیم
فتنه بجهل و شیفتۀ کربلا شده ست،
ناصرخسرو،
زآب خرد گر خبرستی ترا
میل تو زی مذهب شاعیستی،
ناصرخسرو،
اما جماعتی که بی شبهت شاعی مذهب بوده اند عاصم است و کسائی و حمزه و باقیان از حجازی و شامی همه عدلی مذهب بوده اند، (النقض ص 195 196)، و رجوع به النقض ص 206، 213، 229، 233، 235، 251، 252، 253، 271، 280، 286، 367، 369، 376، 383، 394 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
منسوب به سمع. افواهی. حکایتی. حدیثی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ مَ)
عمر بن ابی عثمان شمزی. یکی از متلکمان معتزله است واز عمرو بن عبید و واصل بن عطا روایت کرد و اسماعیل بن ابراهیم عجلی از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
نام فرقه ای است منسوب به شمرالمرجی ٔ و از فرق مرجئۀ قدریه بشمارند. به عقیدۀ آنان ایمان عبارت است از معرفت به خدا، محبت و فروتنی نسبت بدو با قلب و اقرار به اینکه او یکی است و همتا ندارد و اینکه پیغمبران دلیل آوردند اقرار بدانها و تصدیق آنها واجب و از ایمان است، ولی معرفت بدانچه از سوی خدا آمده است داخل در ایمان نیست. و هر خصلتی از خصائل ایمان نه کل ایمان است و نه جزءآن. (از لباب الانساب). رجوع به شمریه و مرجئه شود
لغت نامه دهخدا
(شَمْ مَ ری ی / شِمْ مَ ری ی)
مرد رسا و آزموده کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جلد و چابک خویشتن ورچیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زَ عی ی)
مردم فرومایه و زودخشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سریعالغضب. (اقرب الموارد) ، مرد زیرک و رسا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خسیس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَمْ مَ)
جرنفش شاعر. ابن عبده بن امروءالقیس بن زید. منسوب است به شمر بن عبد جذیمه... و آن بطنی است از بطنهای طی ٔ. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شماعی
تصویر شماعی
سپندار گر سپندار ساز شماله ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمعیه
تصویر شمعیه
دار شماله از گیاهان درخت موم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمعی
تصویر تمعی
راز آشکاری، خرامیدن، یازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
شناوی شناویک منسوب به سمع آنچه که از راه گوش درک شود: تعلیمات سمعی و بصری
فرهنگ لغت هوشیار
دور، پیرو، بهره همباز داراک همباز تابع پیرو طرفدار: شاعیان بنی امیه، شیعی شیعه: ز آب خرد گر خبرستی ترا میل تو زی مذهب شاعیستی. (ناصر خسرو 487)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعی
تصویر شرعی
کیشی آینیک منسوب به شرع مطابق احکام شرع موافق دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمعه
تصویر شمعه
شماله شماله کهربی: در خودرو، یک سپندار
فرهنگ لغت هوشیار
بنارش چوبی که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند پادیر پازیر نه پادیر باید تو را نه ستون نه دیوار خشت و نه آهن درا (رودکی) شمع کوچک، ستونی کوچک برای محافظت بنا یا دیوار مشکوکی که بیم خرابی آن رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمسی
تصویر شمسی
در فارسی خوری هوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمجی
تصویر شمجی
ماده شتر تند رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیعی
تصویر شیعی
گروهی هوا خواه علی علیه السلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمعک
تصویر شمعک
((شَ عَ))
شمع کوچک، ستونی کوچک برای محافظت بنا یا دیوار مشکوکی که بیم خرابی آن رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاعی
تصویر شاعی
پیرو، طرفدار، شیعه، شیعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمعی
تصویر سمعی
شنیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شمسی
تصویر شمسی
خورشیدی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جمعی
تصویر جمعی
گروهی
فرهنگ واژه فارسی سره