موم، ماده ای که از مخلوط پیه، آهک و اسید سولفوریک می سازند و میان آن برای روشن کردن فتیله قرار می دهند، وسیله ای است در موتور اتومبیل که در سرسیلندر قرار دارد و به وسیلۀ آن جرقه به داخل سیلندر زده می شود و گاز منفجر می گردد
موم، ماده ای که از مخلوط پیه، آهک و اسید سولفوریک می سازند و میان آن برای روشن کردن فتیله قرار می دهند، وسیله ای است در موتور اتومبیل که در سرسیلندر قرار دارد و به وسیلۀ آن جرقه به داخل سیلندر زده می شود و گاز منفجر می گردد
بازی و مزاح کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازی کردن. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، پریشان و متفرق شدن چیزی، ترک دادن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
بازی و مزاح کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازی کردن. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، پریشان و متفرق شدن چیزی، ترک دادن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جسمی که از مخلوط پیه و آهک و اسید سولفوریک میسازد و میان آن فتیله قرار میدهند که برای روشن کردن، و نیزآلتی است در موتور اتومبیل که در سر سیلندرها قرار دارد و بوسیله آن جرقه بداخل سیلندر زده میشود، موم
جسمی که از مخلوط پیه و آهک و اسید سولفوریک میسازد و میان آن فتیله قرار میدهند که برای روشن کردن، و نیزآلتی است در موتور اتومبیل که در سر سیلندرها قرار دارد و بوسیله آن جرقه بداخل سیلندر زده میشود، موم
موم، آلتی که از موم یا پیه سازند و در میان آن فتیله ای قرار دهند و آن را برفروزند تا روشنایی دهد، آلتی در انتهای سیلندر و روی سرسیلندر که روی موتور اتومبیل نصب می شود
موم، آلتی که از موم یا پیه سازند و در میان آن فتیله ای قرار دهند و آن را برفروزند تا روشنایی دهد، آلتی در انتهای سیلندر و روی سرسیلندر که روی موتور اتومبیل نصب می شود
اگر زن دارد پس آورد. اگر غریب بود زن خواهد یا کنیزک خرد. اگر غایب بود از سفر بازآید. اگر در شهر خویش شمعهای افروخته دید، دلیل که پادشاه شهر عادل و دادگر است و قاضی منصف و دانشمندان شهر زاهد شوند رعیت را عروسی و رامش بود و خرمی در آن شهر بسیار واقع شود. اگر در مسجد یا مدرسه ها شمع افروخته بیند، دلیل که مردمان شهر به طاعت و عبادت مشغول شوند. حضرت دانیال شمع دولت و عز و نعمت بود. اگر بیند که شمع به دست خود افروخته داشت، دلیل که عز و دولت و نعمتش زیاده گردد. اگر شمع افروخته دید در خانه خود، که خانه از نور آن روشن شد، دلیل که در آن سال نعمت بر وی فراخ گردد. بعضی از معبران گویند: وی را عیال موافق باشد. اگر بیند که شمع افروخته کسی به وی داد، دلیل که از قبیله بزرگ زنی بخواهد بر قدر و قیمت آن چنانکه اگر شمعدان آن سیمین بود، از اصل گوهری و با صلاح بود. اگر زرین باشد، آن زن از مردم قوی و دلیر باشد. اگر از سرب بود آن زن از مردم ملازاده بود، اگر از سفال بود آن زن از مردمان عامه بود. محمد بن سیرین دیدن شمع در خواب، بر چهارده وجه بود. اول: پادشاه. دوم: قاضی. سوم: فرزند. چهارم: عروسی. پنجم: فرمانروائی. ششم: مهتری. هفتم: سرای. هشتم: شادی. نهم: علم. دهم: توانگری. یازدهم: عیش. دوازدهم: کنیزک. سیزدهم: زن. چهاردهم: چنانکه بیننده بیند. اگر شمع افروخته از دست او بمرد، دلیل کند زنش بمیرد. اگر زن ندارد، حالش بد شود. اگر بیند کسی شمع در دست او بکشت، دلیل کسی بر وی حسد برد. اگر شمع نیفروخته بیند، دلیل کند از این چیزها که در پیش گذشت اندک نفعی بر وی رسد.
اگر زن دارد پس آورد. اگر غریب بود زن خواهد یا کنیزک خرد. اگر غایب بود از سفر بازآید. اگر در شهر خویش شمعهای افروخته دید، دلیل که پادشاه شهر عادل و دادگر است و قاضی منصف و دانشمندان شهر زاهد شوند رعیت را عروسی و رامش بود و خرمی در آن شهر بسیار واقع شود. اگر در مسجد یا مدرسه ها شمع افروخته بیند، دلیل که مردمانِ شهر به طاعت و عبادت مشغول شوند. حضرت دانیال شمع دولت و عز و نعمت بود. اگر بیند که شمع به دست خود افروخته داشت، دلیل که عز و دولت و نعمتش زیاده گردد. اگر شمع افروخته دید در خانه خود، که خانه از نور آن روشن شد، دلیل که در آن سال نعمت بر وی فراخ گردد. بعضی از معبران گویند: وی را عیال موافق باشد. اگر بیند که شمع افروخته کسی به وی داد، دلیل که از قبیله بزرگ زنی بخواهد بر قدر و قیمت آن چنانکه اگر شمعدان آن سیمین بود، از اصل گوهری و با صلاح بود. اگر زرین باشد، آن زن از مردم قوی و دلیر باشد. اگر از سرب بود آن زن از مردمِ ملازاده بود، اگر از سفال بود آن زن از مردمانِ عامه بود. محمد بن سیرین دیدن شمع در خواب، بر چهارده وجه بود. اول: پادشاه. دوم: قاضی. سوم: فرزند. چهارم: عروسی. پنجم: فرمانروائی. ششم: مهتری. هفتم: سرای. هشتم: شادی. نهم: علم. دهم: توانگری. یازدهم: عیش. دوازدهم: کنیزک. سیزدهم: زن. چهاردهم: چنانکه بیننده بیند. اگر شمع افروخته از دست او بمرد، دلیل کند زنش بمیرد. اگر زن ندارد، حالش بد شود. اگر بیند کسی شمع در دست او بکشت، دلیل کسی بر وی حسد برد. اگر شمع نیفروخته بیند، دلیل کند از این چیزها که در پیش گذشت اندک نفعی بر وی رسد.
شاعر ترک. متوفا به سال یکهزار هجری و او تعداد بسیاری از متون فارسی را به ترکی ترجمه و شرح کرده که از آن جمله است: 1-دیوان حافظ. 2- بوستان سعدی. 3- تحفهالاحرار جامی. 4- پندنامۀ عطار به ترکی موسوم به سعادتنامه. 5- مثنوی مولوی در شش جلد. 6- منطق الطیر عطار. 7- مخزن الاسرار نظامی گنجوی. 8- گلستان سعدی. (یادداشت مؤلف) تخلص شاعری است باستانی و یک بار به بیت ذیل از او در لغت نامۀ اسدی استشهاد شده است: چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند بکوشان پیل و کرگندن بجوشان شیر و اژدرها. (یادداشت مؤلف) شاعر و ادیب ترک و او غیر شارح مثنوی است. وی را دیوانی است به ترکی و وفات او در سال 926 هجری قمری بوده است. (یادداشت مؤلف)
شاعر ترک. متوفا به سال یکهزار هجری و او تعداد بسیاری از متون فارسی را به ترکی ترجمه و شرح کرده که از آن جمله است: 1-دیوان حافظ. 2- بوستان سعدی. 3- تحفهالاحرار جامی. 4- پندنامۀ عطار به ترکی موسوم به سعادتنامه. 5- مثنوی مولوی در شش جلد. 6- منطق الطیر عطار. 7- مخزن الاسرار نظامی گنجوی. 8- گلستان سعدی. (یادداشت مؤلف) تخلص شاعری است باستانی و یک بار به بیت ذیل از او در لغت نامۀ اسدی استشهاد شده است: چو باد از کوه و از دریاش راند بر هوا ماند بکوشان پیل و کرگندن بجوشان شیر و اژدرها. (یادداشت مؤلف) شاعر و ادیب ترک و او غیر شارح مثنوی است. وی را دیوانی است به ترکی و وفات او در سال 926 هجری قمری بوده است. (یادداشت مؤلف)
شمع کوچک. (فرهنگ فارسی معین). شمعچه، ستونی کوچک که برای محافظت بنا یا دیوار مشکوکی که بیم خرابی آن رود. (فرهنگ فارسی معین). شمعچه. رجوع به شمع و شمعچه شود
شمع کوچک. (فرهنگ فارسی معین). شمعچه، ستونی کوچک که برای محافظت بنا یا دیوار مشکوکی که بیم خرابی آن رود. (فرهنگ فارسی معین). شمعچه. رجوع به شمع و شمعچه شود
بنارش چوبی که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند پادیر پازیر نه پادیر باید تو را نه ستون نه دیوار خشت و نه آهن درا (رودکی) شمع کوچک، ستونی کوچک برای محافظت بنا یا دیوار مشکوکی که بیم خرابی آن رود
بنارش چوبی که زیر آسمانه یا دیوار شکسته نهند پادیر پازیر نه پادیر باید تو را نه ستون نه دیوار خشت و نه آهن درا (رودکی) شمع کوچک، ستونی کوچک برای محافظت بنا یا دیوار مشکوکی که بیم خرابی آن رود