جدول جو
جدول جو

معنی شمع

شمع((شَ))
موم، آلتی که از موم یا پیه سازند و در میان آن فتیله ای قرار دهند و آن را برفروزند تا روشنایی دهد، آلتی در انتهای سیلندر و روی سرسیلندر که روی موتور اتومبیل نصب می شود
تصویری از شمع
تصویر شمع
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شمع

شمع

شمع
جسمی که از مخلوط پیه و آهک و اسید سولفوریک میسازد و میان آن فتیله قرار میدهند که برای روشن کردن، و نیزآلتی است در موتور اتومبیل که در سر سیلندرها قرار دارد و بوسیله آن جرقه بداخل سیلندر زده میشود، موم
فرهنگ لغت هوشیار

شمع

شمع
موم، ماده ای که از مخلوط پیه، آهک و اسید سولفوریک می سازند و میان آن برای روشن کردن فتیله قرار می دهند، وسیله ای است در موتور اتومبیل که در سرسیلندر قرار دارد و به وسیلۀ آن جرقه به داخل سیلندر زده می شود و گاز منفجر می گردد
شمع
فرهنگ فارسی عمید

شمع

شمع
بازی و مزاح کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازی کردن. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار) ، پریشان و متفرق شدن چیزی، ترک دادن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شمع

شمع
اگر زن دارد پس آورد. اگر غریب بود زن خواهد یا کنیزک خرد. اگر غایب بود از سفر بازآید. اگر در شهر خویش شمعهای افروخته دید، دلیل که پادشاه شهر عادل و دادگر است و قاضی منصف و دانشمندان شهر زاهد شوند رعیت را عروسی و رامش بود و خرمی در آن شهر بسیار واقع شود. اگر در مسجد یا مدرسه ها شمع افروخته بیند، دلیل که مردمانِ شهر به طاعت و عبادت مشغول شوند. حضرت دانیال
شمع دولت و عز و نعمت بود. اگر بیند که شمع به دست خود افروخته داشت، دلیل که عز و دولت و نعمتش زیاده گردد. اگر شمع افروخته دید در خانه خود، که خانه از نور آن روشن شد، دلیل که در آن سال نعمت بر وی فراخ گردد. بعضی از معبران گویند: وی را عیال موافق باشد. اگر بیند که شمع افروخته کسی به وی داد، دلیل که از قبیله بزرگ زنی بخواهد بر قدر و قیمت آن چنانکه اگر شمعدان آن سیمین بود، از اصل گوهری و با صلاح بود. اگر زرین باشد، آن زن از مردم قوی و دلیر باشد. اگر از سرب بود آن زن از مردمِ ملازاده بود، اگر از سفال بود آن زن از مردمانِ عامه بود. محمد بن سیرین
دیدن شمع در خواب، بر چهارده وجه بود. اول: پادشاه. دوم: قاضی. سوم: فرزند. چهارم: عروسی. پنجم: فرمانروائی. ششم: مهتری. هفتم: سرای. هشتم: شادی. نهم: علم. دهم: توانگری. یازدهم: عیش. دوازدهم: کنیزک. سیزدهم: زن. چهاردهم: چنانکه بیننده بیند.
اگر شمع افروخته از دست او بمرد، دلیل کند زنش بمیرد. اگر زن ندارد، حالش بد شود. اگر بیند کسی شمع در دست او بکشت، دلیل کسی بر وی حسد برد. اگر شمع نیفروخته بیند، دلیل کند از این چیزها که در پیش گذشت اندک نفعی بر وی رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

دمع

دمع
اشک اشکبارنده، آوند پر (آوند ظرف)، کاسه چرب اشک سرشک جمع دموع
دمع
فرهنگ لغت هوشیار