بارگی، یذکر و یؤنث. ج، مطایا، مطی، امطاء. (منتهی الارب). سواری و مرکب. (غیاث) (آنندراج). اشتر که نشست را شاید. ج، مطایا. (مهذب الاسماء). شتر سواری و هر ستور سواری که در سیر کوشش کند و بشتابد خواه ماده باشد و یا نر. ج، مطایا و مطی. ج ج، امطاء و نیز مطی بر واحد اطلاق می گردد. بارگی. ستور. ج، مطایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : رکبت مطیه من قبل زید علاها فی السنین الذاهبات. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192). بر مطیۀ شوق سوار شدم و زمام صبر از دست رفته اینجا تاختم. (مرزبان نامه چ سال 1317 ص 229)
بارگی، یذکر و یؤنث. ج، مَطایا، مَطی، اَمطاء. (منتهی الارب). سواری و مرکب. (غیاث) (آنندراج). اشتر که نشست را شاید. ج، مطایا. (مهذب الاسماء). شتر سواری و هر ستور سواری که در سیر کوشش کند و بشتابد خواه ماده باشد و یا نر. ج، مطایا و مطی. ج ج، امطاء و نیز مطی بر واحد اطلاق می گردد. بارگی. ستور. ج، مطایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : رکبت مطیه من قبل زید علاها فی السنین الذاهبات. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192). بر مطیۀ شوق سوار شدم و زمام صبر از دست رفته اینجا تاختم. (مرزبان نامه چ سال 1317 ص 229)
یوم شمطه. نام جنگی از عرب و آن از جنگهای فجار است و میان بنی هاشم و بنی عبد شمس بوده است. خداش بن زهیر درباره این جنگ گفته است: بانّا یوم شمطه قد اقمنا عمود المجدان له عموداً. (از مجمع الامثال میدانی ص 758). ، جایگاهی است که وقعه ای از وقعات الفجار به این محل مربوط است. (یادداشت مؤلف)
یوم شمطه. نام جنگی از عرب و آن از جنگهای فجار است و میان بنی هاشم و بنی عبد شمس بوده است. خداش بن زهیر درباره این جنگ گفته است: بانّا یوم شمطه قد اقمنا عمود المجدان له عموداً. (از مجمع الامثال میدانی ص 758). ، جایگاهی است که وقعه ای از وقعات الفجار به این محل مربوط است. (یادداشت مؤلف)
ابن عجلان، مکنی به ابوعبدالله و گفته اند ابوهمام. از محدثان است. (از منتهی الارب) (از صفهالصفوه ج 3 ص 258). صاحب صفهالصفوه سخنانی پندآمیز از وی نقل کرده، از آن جمله است: هر کس مرگ را نصب عین قرار دهد نه به تنگی دنیا اهمیتی می دهد و نه به گشایش و فراخی آن. سرمایۀ مؤمن دین اوست، هر وقت دینش زایل شد، شخصیت او زایل می شود. در مسافرتها از او جدا نمی شود و مؤمن از آن برای دیگران استفاده نمی کند. خداوندتعالی جهان را با دلتنگی و وحشت نشان گذاشت تا انس مؤمنان و پیروان خدا با خدا باشد. (از ج 3 صص 258- 259)
ابن عجلان، مکنی به ابوعبدالله و گفته اند ابوهمام. از محدثان است. (از منتهی الارب) (از صفهالصفوه ج 3 ص 258). صاحب صفهالصفوه سخنانی پندآمیز از وی نقل کرده، از آن جمله است: هر کس مرگ را نصب عین قرار دهد نه به تنگی دنیا اهمیتی می دهد و نه به گشایش و فراخی آن. سرمایۀ مؤمن دین اوست، هر وقت دینش زایل شد، شخصیت او زایل می شود. در مسافرتها از او جدا نمی شود و مؤمن از آن برای دیگران استفاده نمی کند. خداوندتعالی جهان را با دلتنگی و وحشت نشان گذاشت تا انس مؤمنان و پیروان خدا با خدا باشد. (از ج 3 صص 258- 259)
یکی از شش فرقۀ مذهب مرجئه و پنج فرقۀ دیگر عبارتند از: رزامیه، غیلانیه، تومنیه، صالحیه، جهمیه. (از بیان الادیان و غزالی نامه ذیل ص 80). رجوع به مرجئه و شمری شود
یکی از شش فرقۀ مذهب مرجئه و پنج فرقۀ دیگر عبارتند از: رزامیه، غیلانیه، تومنیه، صالحیه، جهمیه. (از بیان الادیان و غزالی نامه ذیل ص 80). رجوع به مرجئه و شمری شود
یا سمیطیه یا شمیطیه اصحاب یحیی بن ابی السمیط معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق (ع) بجای امام موسی کاظم (ع) و معتقد به امامت پسران محمد. (از خاندان نوبختی ص 257)
یا سمیطیه یا شمیطیه اصحاب یحیی بن ابی السمیط معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق (ع) بجای امام موسی کاظم (ع) و معتقد به امامت پسران محمد. (از خاندان نوبختی ص 257)
چتر، سوراخ کاسه روی ابزار های خنیا چون تار و کمانچه و سنتور، هوریک در تازی به وات هایی گفته اند که چون (ال) پیش از آنان آید آوایشان جایگزین آوای (ل) گردد: ت - ث - د - ذ - ر - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ن و خود ل دیگر وات ها را قمری یا قمریه نامند
چتر، سوراخ کاسه روی ابزار های خنیا چون تار و کمانچه و سنتور، هوریک در تازی به وات هایی گفته اند که چون (ال) پیش از آنان آید آوایشان جایگزین آوای (ل) گردد: ت - ث - د - ذ - ر - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ن و خود ل دیگر وات ها را قمری یا قمریه نامند
مطیه در فارسی: چارپا سواری حیوان سواری چون اسب و استر و اشتر: من بنده از فلان ناحیت میایم آواز نوبت جهانداری و آوازه مکارم و معالی توشنیدم بر مطیه شوق سوار شدم و زمام صبر از دست رفته اینجا تاختم
مطیه در فارسی: چارپا سواری حیوان سواری چون اسب و استر و اشتر: من بنده از فلان ناحیت میایم آواز نوبت جهانداری و آوازه مکارم و معالی توشنیدم بر مطیه شوق سوار شدم و زمام صبر از دست رفته اینجا تاختم
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس