جدول جو
جدول جو

معنی شمطیه - جستجوی لغت در جدول جو

شمطیه
(شَ طی یَ)
شمطیه. صنفی از فرقۀ امامیه از مذهب شیعه، منسوب به یحیی بن اشمط. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
شمطیه
گروهی که محمد فرزند دیگر جعفر صادق علیه السلام را به جای موسی کاظم علیه السلام رهنمود می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطیه
تصویر مطیه
هر چهارپایی که بر آن سوار شوند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ طی یَ)
بارگی، یذکر و یؤنث. ج، مطایا، مطی، امطاء. (منتهی الارب). سواری و مرکب. (غیاث) (آنندراج). اشتر که نشست را شاید. ج، مطایا. (مهذب الاسماء). شتر سواری و هر ستور سواری که در سیر کوشش کند و بشتابد خواه ماده باشد و یا نر. ج، مطایا و مطی. ج ج، امطاء و نیز مطی بر واحد اطلاق می گردد. بارگی. ستور. ج، مطایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
رکبت مطیه من قبل زید
علاها فی السنین الذاهبات.
(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 192).
بر مطیۀ شوق سوار شدم و زمام صبر از دست رفته اینجا تاختم. (مرزبان نامه چ سال 1317 ص 229)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گروه از مردم و جز آن. ج، شماطیط. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکی شماطیط. (از منتهی الارب). رجوع به شمطوط و شماطیط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ طَ)
یوم شمطه. نام جنگی از عرب و آن از جنگهای فجار است و میان بنی هاشم و بنی عبد شمس بوده است. خداش بن زهیر درباره این جنگ گفته است:
بانّا یوم شمطه قد اقمنا
عمود المجدان له عموداً.
(از مجمع الامثال میدانی ص 758).
، جایگاهی است که وقعه ای از وقعات الفجار به این محل مربوط است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ طی یَ)
منسوب به لمطه: دروق لمطیه، سپر لمطی. و رجوع به لمطه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ طی یَ)
یا شرطیه. تأنیث شرطی. فرگروی. (ناظم الاطباء).
- جملۀ شرطیه. (اصطلاح نحو). رجوع به شرط شود.
- شرطیۀ متصله، فرگروی پیوسته. (از ناظم الاطباء).
- شرطیۀ منفصله، فرگروی واگشته. (ناظم الاطباء).
- قضیۀ شرطیه. (اصطلاح منطق). رجوع به قضیه و شرط شود.
- قضیۀ شرطیۀ متصله. رجوع به قضیۀ متصله شود.
- قضیۀ شرطیۀ منفصله. رجوع به قضیه و شرط شود
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ طَ)
ابن عجلان، مکنی به ابوعبدالله و گفته اند ابوهمام. از محدثان است. (از منتهی الارب) (از صفهالصفوه ج 3 ص 258). صاحب صفهالصفوه سخنانی پندآمیز از وی نقل کرده، از آن جمله است: هر کس مرگ را نصب عین قرار دهد نه به تنگی دنیا اهمیتی می دهد و نه به گشایش و فراخی آن. سرمایۀ مؤمن دین اوست، هر وقت دینش زایل شد، شخصیت او زایل می شود. در مسافرتها از او جدا نمی شود و مؤمن از آن برای دیگران استفاده نمی کند. خداوندتعالی جهان را با دلتنگی و وحشت نشان گذاشت تا انس مؤمنان و پیروان خدا با خدا باشد. (از ج 3 صص 258- 259)
لغت نامه دهخدا
(شَ طی یَ)
نام قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ سی یَ / یِ)
شعبه ای از صوفیۀ نعمهاللهیه منسوب به شمس العرفاء. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ سی یِ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. سکنۀ آن 175 تن. آب آن از قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ /شُ مُ / شِ مِ / شِ مَ ری یَ)
ناقه شمریه، ماده شتر تیزرو شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شمر و شمری شود
لغت نامه دهخدا
(شَمْ مَ ری یَ)
زن مجربه. زن آزموده. (یادداشت مؤلف) ، زن چابک و چالاک و سبک شتابنده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ ری یَ)
یکی از شش فرقۀ مذهب مرجئه و پنج فرقۀ دیگر عبارتند از: رزامیه، غیلانیه، تومنیه، صالحیه، جهمیه. (از بیان الادیان و غزالی نامه ذیل ص 80). رجوع به مرجئه و شمری شود
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ طی یَ)
یا سمیطیه یا شمیطیه اصحاب یحیی بن ابی السمیط معتقد به امامت محمد پسر دیگر امام جعفر صادق (ع) بجای امام موسی کاظم (ع) و معتقد به امامت پسران محمد. (از خاندان نوبختی ص 257)
لغت نامه دهخدا
(سِ طی یَ)
قصیدۀ سمطیه به معنی قصیدۀ مسمط است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمیطه
تصویر شمیطه
شاهین دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
چتر، سوراخ کاسه روی ابزار های خنیا چون تار و کمانچه و سنتور، هوریک در تازی به وات هایی گفته اند که چون (ال) پیش از آنان آید آوایشان جایگزین آوای (ل) گردد: ت - ث - د - ذ - ر - ز - س - ش - ص - ض - ط - ظ - ن و خود ل دیگر وات ها را قمری یا قمریه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمعیه
تصویر شمعیه
دار شماله از گیاهان درخت موم
فرهنگ لغت هوشیار
مطیه در فارسی: چارپا سواری حیوان سواری چون اسب و استر و اشتر: من بنده از فلان ناحیت میایم آواز نوبت جهانداری و آوازه مکارم و معالی توشنیدم بر مطیه شوق سوار شدم و زمام صبر از دست رفته اینجا تاختم
فرهنگ لغت هوشیار
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطیه
تصویر مطیه
((مَ یِّ))
حیوان سواری چون اسب و استر و اشتر
فرهنگ فارسی معین
مال شما
فرهنگ گویش مازندرانی