- شمریدن
- ستایش کردن و تمجید کردن
معنی شمریدن - جستجوی لغت در جدول جو
- شمریدن
- شمردن، شماره کردن، حساب کردن، به شمار آوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریختن آب از بالا به پائین
شکار کردن، شکستن
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
به هیجان آمدن، شورش کردن
به هیجان آمدن، شورش کردن
سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین، ریختن پیاپی آب از بالا به پایین
شاشیدن، چامیدن، میختن، ادرار کردن، شاشدن، شاش زدن، گمیز کردن، میزیدن، گمیختن، گمیزیدن
شاشیدن، چامیدن، میختن، ادرار کردن، شاشدن، شاش زدن، گمیز کردن، میزیدن، گمیختن، گمیزیدن
جانوری را شکار کردن، صید کردن، اشکردن، شکردن، شکاریدن، اصطیاد، اقتناص، بشکریدن
احتساب
تراویدن و ترشح کردن
تعداد نمودن و حساب کردن
ترسیدن، آشفته داشتن
ریختن پیاپی آب از بالا به پایین
شماره کردن، حساب کردن، به شمار آوردن
ترسیدن، رمیدن، برای مثال گر آهویی بتا و کنار منت حرم / آرام گیر با من و از من چنین مشم (خفاف - شاعران بی دیوان - ۲۹۶) ، بی هوش شدن، برای مثال پیشت بشمند و بی روان گردند / شیران عرین چو شیر شادروان (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۵) ، آشفته شدن
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
Enumerate
перечислять
aufzählen
перераховувати
wymieniać
enumerar
enumerare
enumerar
énumérer
opsommen
गिनना
menghitung