جدول جو
جدول جو

معنی شمری - جستجوی لغت در جدول جو

شمری
(شَمْ مَ ری ی / شِمْ مَ ری ی)
مرد رسا و آزموده کار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جلد و چابک خویشتن ورچیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شمری
(شِ)
نام فرقه ای است منسوب به شمرالمرجی ٔ و از فرق مرجئۀ قدریه بشمارند. به عقیدۀ آنان ایمان عبارت است از معرفت به خدا، محبت و فروتنی نسبت بدو با قلب و اقرار به اینکه او یکی است و همتا ندارد و اینکه پیغمبران دلیل آوردند اقرار بدانها و تصدیق آنها واجب و از ایمان است، ولی معرفت بدانچه از سوی خدا آمده است داخل در ایمان نیست. و هر خصلتی از خصائل ایمان نه کل ایمان است و نه جزءآن. (از لباب الانساب). رجوع به شمریه و مرجئه شود
لغت نامه دهخدا
شمری
(شَ مَ / شِ مِ / شُ مُ ری ی)
مرد هشیار کارگزار کارآزمودۀ جلد و چابک. (ناظم الاطباء). آزموده کار دانای امور. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شمر شود
لغت نامه دهخدا
شمری
(شَمْ مَ)
جرنفش شاعر. ابن عبده بن امروءالقیس بن زید. منسوب است به شمر بن عبد جذیمه... و آن بطنی است از بطنهای طی ٔ. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
شمری
رفتار سفاکانه و ددمنشانه چون شمر داشتن، تعزیه، نوعی رجز و اشتلم بحر طویل در موسیقی مذهبی مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعری
تصویر شعری
(دخترانه)
نام ستاره ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمسی
تصویر شمسی
(دخترانه)
شمس (عربی) + ی (فارسی) مرکب از شمس (خورشید) + یای نسبت فارسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جمری
تصویر جمری
شخص پست، سفله و بی اصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکری
تصویر شکری
شکردار، شیرین، به رنگ شکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجری
تصویر شجری
درختی، به شکل درخت، درخت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمری
تصویر غمری
نا آزموده کاری، نادانی، بی خردی، برای مثال هر آن کس که دارد روانش خرد / جهان را به غمری همی نسپرد (فردوسی - ۶/۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاری
تصویر شاری
شار ( عنوان عمومی پادشاهان غرجستان) بودن، کنایه از شاهی، پادشاهی، برای مثال یک بندۀ تو دارد زاین سوی رود شاری / یک چاکر تو دارد زآن سوی گنگ رایی (فرخی - ۳۶۲)
سار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعری
تصویر شعری
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعرای یمانی، عبور
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
به لغت اهالی مراکش، کلاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ /شُ مُ / شِ مِ / شِ مَ ری یَ)
ناقه شمریه، ماده شتر تیزرو شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شمر و شمری شود
لغت نامه دهخدا
(شَمْ مَ ری یَ)
زن مجربه. زن آزموده. (یادداشت مؤلف) ، زن چابک و چالاک و سبک شتابنده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ ری یَ)
یکی از شش فرقۀ مذهب مرجئه و پنج فرقۀ دیگر عبارتند از: رزامیه، غیلانیه، تومنیه، صالحیه، جهمیه. (از بیان الادیان و غزالی نامه ذیل ص 80). رجوع به مرجئه و شمری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمجی
تصویر شمجی
ماده شتر تند رو
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی عمرایی می گویند زیوشی بهره برداری از داراک در زنده بودن بنگرید به سنی آنچه که شخصی برای دیگری قرار می دهند در مدت طول عمر خود یا طول عمر طرف نوعی حق انتفاع است به موجب عقدی از طرف مالک برای تمام مدت عمر یکی از طرفین معامله یا شخص ثالث. منسوب به عمر پیرو مذهب تسنن سنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوری
تصویر شوری
مشورت کردن، کنکاش، مشاورت، رایزنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهری
تصویر شهری
ساکن شهر، شهر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکری
تصویر شکری
منسوب به شکر، رنگ زرد مایل به سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
شباهنگ از ستارگان مویین سروادی منسوب به شعر مویین. منسوب به شعری. یا عروق شعری. رگهای مویین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمرج
تصویر شمرج
ریز بافته جامه ریز بافته پالان ریز بافته ریز بافته تنک بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمرش
تصویر شمرش
شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمره
تصویر شمره
تباهرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمسی
تصویر شمسی
در فارسی خوری هوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمی
تصویر شرمی
خجلت شرمساری شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
درختی، درختدیس، سروی دبیره سروی گونه ای دبیره که وات ها برابرباشماره اند منسوب به شجر درختی به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط سروی هم می نامند. زیرا حروف آن به شکل درخت سرو در می آید و شباهت به خط میخی دارد. و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار می دهند. یعنی یک خط عمودی کوچک رسم کنند و سپس مرتبه حرف را در طرف راست و مرتبه حرف را در کلمه در طرف چپ آن به وسیله خطوط مایل و کوچکی که خطوط عمودی را قطع می نماید و تعیین می کنند و ممکن است مقام کلمه را طرف چپ و مقام حرف را طرف راست تعیین نمایند. منسوب به شجر شجریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاری
تصویر شاری
خریدار، استون درخشگیر، ستیزه گر نام برخی ازرویگردانان (خوارج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمری
تصویر تمری
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به امر یا وجه امری. آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند: برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود: مرو مروید
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نا آزمودگی، گولی ناآزموده کاری ناآزمودگی ناشیگری، غافلی گولی احمقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماری
تصویر شماری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شمسی
تصویر شمسی
خورشیدی
فرهنگ واژه فارسی سره