شمرده شمارده، شماریده، حساب شده، به شمارآمدهشمارده، شماریده، حساب شده، به شمارآمده تصویر شمرده فرهنگ فارسی عمید
شمرده حساب کرده شماره کرده، محسوب داشته، واضح با فاصله: شمرده صحبت می کندحساب کرده شماره کرده، محسوب داشته، واضح با فاصله: شمرده صحبت می کند فرهنگ لغت هوشیار
شمرده ((ش یا شُ مُ دِ یا دَ)) حساب کرده، شماره کرده، محسوب داشتهحساب کرده، شماره کرده، محسوب داشته تصویر شمرده فرهنگ فارسی معین